سهرهلغتنامه دهخداسهره . [ س ِ رَ / رِ ] (اِ) مأخوذ از هندی تاجی از مروارید زرکش و گل دار که در روزعروسی بر سر داماد و عروس گذارند. (ناظم الاطباء).
سهرهفرهنگ فارسی معین(س رَ یا رِ) (اِ.) سیره ، پرنده ای است کوچک و خوش آواز شبیه بلبل با پرهای زرد و سبز.
شحرةلغتنامه دهخداشحرة. [ ش ِ رَ ] (ع ص ، اِ) کرانه ٔ تنگ از رود. (منتهی الارب ). شط تنگ . (از اقرب الموارد).
شعرةلغتنامه دهخداشعرة. [ ش َ رَ ] (ع اِ) موی ، و هی اخص من الشعر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). و رجوع به شَعر و موی شود. || واحد موی یعنی یک موی . (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). یک موی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). یک تار موی . ج ، شعرات . (مهذب الاسماء). || دختر. (منتهی الا
شعرةلغتنامه دهخداشعرة. [ ش َ ع ِرَ ] (ع ص ) گوسپندی که میان هر دو شکاف سم آن موی برآمده باشد و پس از برآمدن موی بسا باشد که خون از آن رود. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). گوسفندی که در میان زنگلها موی دارد. (مهذب الاسماء). || گوسپندی که بر بن ران وی خارش بود. (منته
شعرةلغتنامه دهخداشعرة. [ ش ِ / ش َ رَ ] (ع مص ) دانستن و دریافتن چیزی را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). دانستن . (مصادر اللغة زوزنی ). شعر. (ناظم الاطباء). و رجوع به شعر شود.
شعرةلغتنامه دهخداشعرة. [ ش ِ رَ ] (ع اِ) شعره . موی زهار زن ، یا عام است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). موی زهار. (مهذب الاسماء) (دهار) (یادداشت مؤلف ). عانه ، و بعضی گفته اند موی عانه ٔ زن . (یادداشت مؤلف ). موی شرم زن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || زیر ناف که روییدنگاه ز
سهرهایانFringillidaeواژههای مصوب فرهنگستانتیرهای از راستۀ گنجشکسانان با جثۀ کوچک تا متوسط که آوازهخوان هستند و لانۀ آنها سبدشکل است
سهرهای سوریSerinus syriacusواژههای مصوب فرهنگستانگونهای از سهرهایان و راستۀ گنجشکسانان با منقار کوتاه و پرهای خالدار قهوهای تیره و روشن