ترجمه مقاله

سوار

savār

۱. کسی که بر روی اسب یا مَرکب دیگر قرار دارد.
۲. کسی که داخل وسیلۀ نقلیه یا آسانسور قرار دارد؛ سرنشین.
۳. (ورزش) در شطرنج، هریک از مهره‌ها غیر از پیاده و شاه.
۴. (صفت) نصب‌شده.
۵. (صفت) [مجاز] مسلط؛ غالب.
۶. (نظامی) [منسوخ] هریک از سربازان سواره‌نظام.
۷. [قدیمی، مجاز] دلاور؛ پهلوان.
⟨ سوار شدن: (مصدر لازم) بر روی اسب یا مرکب دیگر نشستن؛ برنشستن.
⟨ سوار کردن: (مصدر متعدی)
۱. کسی را بر مرکب نشاندن، بر‌نشاندن.
۲. جا دادن چیزی بر روی چیز دیگر مثل جای دادن نگین بر روی انگشتری.

۱. راکب، سواره، شوالیه، فارس، مرکبنشین ≠ پیاده
۲. نصب، مونتاژ، تعبیه
۳. مسلط

ترجمه مقاله