سورنالغتنامه دهخداسورنا. (اِ مرکب ) سورنای . نایی که در سور و جشن عروسی نوازند. و سرنا مخفف آن است و آنرا شهنای نیز خوانند. (برهان ) (از آنندراج ). سرنا و شهنای و نایی که در سور، جشن و عروسی نوازند.شیپور. (ناظم الاطباء). رجوع به سرنا و سرنای شود.
سورنافرهنگ نامها(تلفظ: su(o)r(e)nā) (= سُرنا) ، ← سُرنا . به علاوه (در اعلام) سردار دلیر پارتی معاصر اشک سیزدهم ارد اول .
سورناکهللغتنامه دهخداسورناکهل . [ ک ُ هَُ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان کندوان بخش ترک شهرستان میانه . دارای 815 تن سکنه . آب آن از چشمه و محصولات آنجا غلات ، نخود، عدس می باشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
سرنافرهنگ فارسی معین(سُ) (اِ.) = سورنا. سرنای . سورنای : نوعی ساز بادی . ؛~را از سر گشادش زدن کنایه از: کاری را نادرست و ناشیانه انجام دادن .
سورناکهللغتنامه دهخداسورناکهل . [ ک ُ هَُ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان کندوان بخش ترک شهرستان میانه . دارای 815 تن سکنه . آب آن از چشمه و محصولات آنجا غلات ، نخود، عدس می باشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).