سوزندانلغتنامه دهخداسوزندان . [ زَ ] (اِ مرکب ) کیسه ای که در آن سوزنها رانگهدارند. (آنندراج ). استوانه ای کاواک از چوب یا فلز که در آن سوزن گذارند. (ناظم الاطباء) : به تشریفت چو سوزندان جیب از نرمدست آل زبانی آتشینم هست ولیکن درنمیگیرد.نظام
دانفرهنگ فارسی عمیدجا؛ مکان؛ ظرف (در ترکیب با کلمۀ دیگر): آبدان، آتشدان، پیهدان، چایدان، چینهدان، روغندان، زهدان، سرمهدان، سوزندان، شمعدان، کاهدان، گلدان، نمکدان، یخدان.
سوسیلغتنامه دهخداسوسی . (اِ) پارچه ای که از پنبه و ابریشم بافند. (ناظم الاطباء). پارچه ای است محرمات و چارخانه و ریزخط. (لغات دیوان نظام قاری ) : دندان از دو رسته بخیه ٔ پیوسته و زبان از سوزندان سوسی . (دیوان نظام قاری ص 134).
دانلغتنامه دهخدادان . (اِ) در آخر کلمه معنی ظرفیت بخشد. (برهان ). جای هر چیز. در کلمات مرکبه افاده ٔ معنی ظرفیت کند و هرچه بدان مضاف شود افاده کند که ظرف آن چیز بود. جای و مکان و ظرف (در کلمات مرکبه ). ترکیبات ذیل از جمله شواهد آن است که به ترتیب الفباء مرتب داشته ایم :- <span class="hl"