سوزیانلغتنامه دهخداسوزیان . (اِ مرکب ) نفع. سود. فایده که در مقابل زیان است . (برهان ). سرمایه باشد و اصل آن سود و زیان بوده . (آنندراج ). نفع. سود. (فرهنگ رشیدی ) (جهانگیری ) (غیاث اللغات ) : در ثنا نقصان عیبی و کمال آفرین در سخا سود امیدی و زیان سوزیان . <p
سوزیانفرهنگ فارسی عمید۱. نفع و ضرر.۲. مال و سرمایه.۳. [مجاز] راز؛ سر: ◻︎ قلم دو زبان است و کاغذ دوروی / نباشند محرم دراین سوزیان (کمالالدین اسماعیل: ۳۵۴).
سوزیانفرهنگ فارسی معین1 - (اِمر.)نفع و ضرر.2 - مال و سرمایه . 3 - نیک و بد. 4 - راز. 5 - نام وننگ . 6 - سوغات . 7 - (ص مر.) مهربان ، غمخوار.
سوزانلغتنامه دهخداسوزان . (اِخ ) دهی است از دهستان حشمت آباد بخش دورود شهرستان بروجرد. دارای 155 تن سکنه است . آب آن از رودخانه و چشمه . محصول آنجاغلات و پنبه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
سوزانلغتنامه دهخداسوزان . (نف ) سوزنده . در حال سوختن . سوزاننده و ملتهب و با حرقت و سوزش . (ناظم الاطباء) : ز سیمین فغی ، من چو زرین کناغ ز تابان مهی من چو سوزان چراغ . منجیک .کامران باش و می لعل خور و دشمن راگو همی خور شب و رو
سیوجانلغتنامه دهخداسیوجان . (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش خوسف شهرستان بیرجند. دارای 785 تن سکنه . آب آن از قنات . محصول آنجا غلات ، پنبه . شغل اهالی زراعت ، مالداری وقالیچه بافی است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
رأس ماللغتنامه دهخدارأس مال . [ رَءْ س ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رأس المال . اصل سرمایه : به سوزیان معانی کند خرید و فروخت که رأس مال کمال است سوزیانش را. خاقانی .و رجوع به رأس المال شود.
گنج قارونلغتنامه دهخداگنج قارون . [ گ َ ج ِ ] (اِخ ) گنج روان . گنجی که قارون از زر و سیم فراهم آورده بود و بزرگی و فراوانی آن قوم موسی را بشگفتی انداخت . در شأن آن گنج در ذیل سوره ٔ 28 (قَصَص ) آیه ٔ 76 آمده است : ان قارون کان م
ضررلغتنامه دهخداضرر. [ ض َ رَ ] (ع اِ) زیان . (مجمل اللغة). آزرم . مقابل نفع و سود. خلاف نفع. (محمودبن عمر) : حصیری را مالشی فرماید چنانکه ضرر آن به سوزیان و به تن وی رسد. (تاریخ بیهقی ). بحقیقت بدانید که این رمه را شبانی آمد که ضرر گرگان و ددگان بسته شد. (تاریخ بیهقی
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ارسلان . چنانکه از تاریخ بیهقی برمی آید وی از مقربان امیر محمدپسر سلطان محمود، بود و عبارت بیهقی در این باب چنین است : از عبدالرحمن قوال شنیدم گفت : امیر محمد روزی دو سه چون متحیری و غمناکی میبود، چون نان می بخوردی قوم را بازگردانیدی سوم روز احمد ارسلا
سرمایهلغتنامه دهخداسرمایه . [ س َ رِ / س َرْ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ) معروف است ولی در مایه و سرمایه فرق است و مایه رأس المال و آن سود که حاصل آید اگر خرج نکنند بر مایه سرمایه شود و آن را سوزیان نیز گویند . (آنندراج ) (انجمن آرا