سوغانلغتنامه دهخداسوغان . [ س َ وَ / سَو ] (ع مص ) سوغ . رجوع به سوغ شود. دواندن اسب و ریاضت دادن او جهت شرکت در مسابقه . و رجوع به سوغان شود.
سوغانفرهنگ فارسی معین(سُ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) دویدن اسب و شتر در پی هم . 2 - (مص م .) دواندن اسب و ریاضت دادن او جهت شرکت در مسابقه .
صوغانلغتنامه دهخداصوغان . (اِخ ) دهی است از دهستانهای بخش بافت شهرستان سیرجان . این دهستان در جنوب خاوری بخش بافت واقع و حدود آن بشرح زیر است : از طرف شمال به دهستان سیاه کوه ، از خاور به دهستان گلاشکرد، از جنوب به دهستان احمدی و از باختر به دهستان ارزوئیه . کوهستانی و هوای آن گرمسیر است . از
صوغانلغتنامه دهخداصوغان . [ ص َ ] (اِخ ) دهی است مرکز دهستان صوغان بخش بافت شهرستان سیرجان ، واقع در 116 هزارگزی جنوب خاوری بافت ، سر راه فرعی دولت آباد به زه مکان . جلگه ، گرمسیری ، مالاریائی و دارای 238 تن سکنه . آب آن از قن
سوغان گرفتنلغتنامه دهخداسوغان گرفتن . [ س َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) ریاضت دادن و دواندن اسب جهت آماده شدن برای مسابقه .- امثال :اسبی را که در چهل سالگی سوغان گیرند میدان قیامت را شاید . (مثال و حکم دهخدا)
سوغانچیلغتنامه دهخداسوغانچی . (اِخ ) دهی است از دهستان آجرلو بخش مرکزی شهرستان مراغه . دارای 201 تن سکنه . آب آن از چشمه سارها. محصول آنجا غلات ، نخود، بزرک . شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج <span class="hl" dir="lt
سوغانلولغتنامه دهخداسوغانلو. (اِخ ) دهی است جزء دهستان گورائیم بخش مرکزی شهرستان اردبیل . دارای 384 تن سکنه . آب از چشمه . محصول آنجا غلات . شغل اهالی زراعت و گله داری است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
سوغان گرفتنلغتنامه دهخداسوغان گرفتن . [ س َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) ریاضت دادن و دواندن اسب جهت آماده شدن برای مسابقه .- امثال :اسبی را که در چهل سالگی سوغان گیرند میدان قیامت را شاید . (مثال و حکم دهخدا)
سوغانچی کوهلغتنامه دهخداسوغانچی کوه . (اِخ ) دهی است از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه . آب آن از قنات . محصول آنجا غلات ، نخود، بزرک . شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
سوغانچی رودلغتنامه دهخداسوغانچی رود. (اِخ ) دهی است از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه . دارای 144 تن سکنه . آب آن از قنات . محصول آنجا غلات ، نخود، زردآلو. شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
ریاضتلغتنامه دهخداریاضت . [ ض َ ] (ع اِمص ) رنج . تعب . زحمت . محنت . (ناظم الاطباء). رنج کشیدن . (غیاث اللغات ). || کوشش با رنج و تعب . (ناظم الاطباء). کوشش و سعی . (فرهنگ فارسی معین ). || تعلیم اسب جهت سواری . (از غیاث اللغات ). ریاضت کردن اسب . رام کردن اسب . سوغان دادن . رام کردن توسن .(یا
سوغان گرفتنلغتنامه دهخداسوغان گرفتن . [ س َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) ریاضت دادن و دواندن اسب جهت آماده شدن برای مسابقه .- امثال :اسبی را که در چهل سالگی سوغان گیرند میدان قیامت را شاید . (مثال و حکم دهخدا)
سوغانچی کوهلغتنامه دهخداسوغانچی کوه . (اِخ ) دهی است از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه . آب آن از قنات . محصول آنجا غلات ، نخود، بزرک . شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
سوغانچیلغتنامه دهخداسوغانچی . (اِخ ) دهی است از دهستان آجرلو بخش مرکزی شهرستان مراغه . دارای 201 تن سکنه . آب آن از چشمه سارها. محصول آنجا غلات ، نخود، بزرک . شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج <span class="hl" dir="lt
سوغانچی رودلغتنامه دهخداسوغانچی رود. (اِخ ) دهی است از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه . دارای 144 تن سکنه . آب آن از قنات . محصول آنجا غلات ، نخود، زردآلو. شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
سوغانلولغتنامه دهخداسوغانلو. (اِخ ) دهی است جزء دهستان گورائیم بخش مرکزی شهرستان اردبیل . دارای 384 تن سکنه . آب از چشمه . محصول آنجا غلات . شغل اهالی زراعت و گله داری است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).