شؤمیلغتنامه دهخداشؤمی . [ ش ُءْ ما ] (ع ص ) چپ . ضد یُمْنی ̍. (منتهی الارب ). الید الشؤمی ؛ دست چپ . (از اقرب الموارد).
شومیلغتنامه دهخداشومی . (اِ) (اصطلاح کشاورزی ) یک بغل غله که چاهخو ودشتبان هنگام برداشت و پیش از کوبیدن غله بردارند وآن پنج شش من تبریز غله است . (فرهنگ فارسی معین ).
شومیلغتنامه دهخداشومی .(حامص ) بدفالی . بدی و شرارت : شومی نفس ؛ شرارت نفس . (ناظم الاطباء). نحوست . اگرچه شوم مصدر است و حاجت به یای مصدری ندارد لیکن فارسیان در اواخر بعضی مصادر عربی که در محاوره ٔ خود بمعنی اسم فاعل و اسم مفعول مستعمل میکنند یای مصدری بطور فارسی زیاده میسازند، چنانکه خلاص خ