سوینلغتنامه دهخداسوین . [ س ُ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان گندوان بخش ترک شهرستان میانه . دارای 383تن سکنه . آب آن از چشمه و محصول آنجا غلات ، عدس ، نخود سیاه و بزرک است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
سوینلغتنامه دهخداسوین . [ س َ ] (اِ) دیگ ، طبق ، کاسه ، کوزه و امثال آن مطلقاً و به عربی ظرف و انا راگویند. (برهان ) (جهانگیری ). مطلق ظرف . (فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ). || آبدان سگ یعنی ظرفی که سگ در آن آب خورد. (فرهنگ رشیدی ) (برهان ) (آنندراج ).
شنآسsand millواژههای مصوب فرهنگستاندستگاهی استوانهای و قائم، حاوی شن، با میلۀ چرخان و دیسک (disc) که آسمایه در آن میگردد متـ . آسیای شنی
شن و ماسهsand and gravelواژههای مصوب فرهنگستانمواد ساختمانیای با اندازۀ درشتتر از سیلت و ریزتر از قلوهسنگ
سونلغتنامه دهخداسون . (اِ) طرف . جانب . سوی . (برهان ) (آنندراج ) : به چشم اندرم دید از رون توست به جسم اندرم جنبش از سون توست . عنصری .و بر آن سون شهر تا به لب آب هیرمند. (تاریخ سیستان ).ز خون هفت دریا برآمد بهم زمین از د
سوین تنلغتنامه دهخداسوین تن . [ س ِ ت ُ ] (اِخ ) یکی از علمای انگلیسی است که الفبای زبان فینیقی را بدست آورده و ثابت کرده که این زبان کاملاً زبان سامی است . (ایران باستان ج 1 ص 49).
خانزادهلغتنامه دهخداخانزاده . [ دَ / دِ ] (اِخ ) دختر آق صوفی سوین بیک است . سوین بیک با یوسف صوفی و حسین صوفی برادر بود و حسین صوفی چون با کیخسرو ختلانی همداستان شد بجنگ امیرتیمور آمد و در کنار آب قاون بین فریقین تلاقی افتاد، حسین فرارکرد و بعد از دو سه روز بعا
میلغلغتنامه دهخدامیلغ. [ ل َ ] (ع اِ) میلغة. خنوری که سگ در آن آب خورد. (از منتهی الارب ، ماده ٔ ول غ ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). قرو. قروه . (یادداشت مؤلف ). سوین سگ . ج ، موالیغ. (مهذب الاسماء).
سوین تنلغتنامه دهخداسوین تن . [ س ِ ت ُ ] (اِخ ) یکی از علمای انگلیسی است که الفبای زبان فینیقی را بدست آورده و ثابت کرده که این زبان کاملاً زبان سامی است . (ایران باستان ج 1 ص 49).
اسوینلغتنامه دهخدااسوین . [ اِس ْ ] (اِخ ) نام شعبه ای از شعب سه گانه ٔ نهر او در واقع در خطه ٔپومرانیا از پروس که در حال ورود به دریای بالتیک احداث میشوند. این شعبه جزیره ٔ اُسدم را از جزیره ٔ دولین افراز میکند و طول آن به 15 هزار گز بالغ است .