سویهلغتنامه دهخداسویه . [ ی َ / ی ِ ] (اِ) میکربی که میکربهای دیگر از آن پدید آمده باشد. سوش . (فرهنگستان ).
سوپ داغhot soupواژههای مصوب فرهنگستانپلاسمایی متشکل از کوارک و گلوئون و فوتون و نوترینو و برخی ذرات دیگر که در آغاز پیدایش در تعادل گرمایی بودهاند
سوپ ژلاتینیgelatinous soupواژههای مصوب فرهنگستانمحلول آبی نسبتاً غلیظ که حاوی موادی با قابلیت تبدیل به ژلاتین است
ماست سویاsoy yoghurtواژههای مصوب فرهنگستانفراوردهای با بافت خامهای که از شیر سویا تهیه میشود و جانشینی است برای پنیر خامهای و خامۀ ترش
نوشابۀ سویاsoya beverage/ soybeverageواژههای مصوب فرهنگستاننوشابهای که غالباً از سویا و محصولات آن تهیه میشود
سویه 1bearing of line, bearing 1واژههای مصوب فرهنگستانزاویۀ افقی یک امتداد با نصفالنهار مرجع در ربعی که در آن قرار دارد
سویه 2line 5واژههای مصوب فرهنگستانسلسلهای ناگسسته از افراد در یک توالی زمانی مشخص، بهویژه در چندین نسل از یک خانواده
سویهسازpanner, panoramic potentiometer, panpotواژههای مصوب فرهنگستانفرمانهای (controller) که موقعیت صوت در یک محیط دوسویه را تنظیم میکند
یک سویهلغتنامه دهخدایک سویه . [ ی َ / ی ِ سوی َ / ی ِ ] (ص نسبی ) یک سو. منسوب به یک سو. یک طرفه .- یک سویه کردن ؛ یکسو کردن . یکسو ساختن . فیصل کردن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به ترکیب یکسو کردن در ذی
سویه 1bearing of line, bearing 1واژههای مصوب فرهنگستانزاویۀ افقی یک امتداد با نصفالنهار مرجع در ربعی که در آن قرار دارد
سویه 2line 5واژههای مصوب فرهنگستانسلسلهای ناگسسته از افراد در یک توالی زمانی مشخص، بهویژه در چندین نسل از یک خانواده
سویهسازpanner, panoramic potentiometer, panpotواژههای مصوب فرهنگستانفرمانهای (controller) که موقعیت صوت در یک محیط دوسویه را تنظیم میکند
حسویهلغتنامه دهخداحسویه . [ ح َ وی ی َ ] (اِخ ) ابن سلک بن محمد که شهر ایگ را در فارس بساخت . (ابن بلخی ص 165). ایگ بروزگار متقدم دیهی بود و حسویه آن را بشهری کردست . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 131). و قلعه است آنجا (اصطهبانان )
خراسویهلغتنامه دهخداخراسویه . [ خ َ ی َ ] (اِخ ) دختر جستان بن وهسودان و مادر مرزبان . (یادداشت بخط مؤلف ).
خراسویهلغتنامه دهخداخراسویه . [ خ َ ی َ ] (اِخ ) مادر ملک ابومنصور : و مادر ملک ابومنصور زنی مطربه بود خراسویه نام و همانا پراکنده میزیست . (از فارسنامه ٔ ابن بلخی ). و فضلویه ابن خراسویه مادر ملک ابومنصور بگرفت و در گرماوه گرم کرد بی آب تا در آنجا هلاک شد. (از فارسنامه ٔ
ساختمان دروای خسویهلغتنامه دهخداساختمان دروای خسویه . [ دَ خ ُ ی ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان خسویه ٔ بخش داراب شهرستان فسا واقع در 37 هزارگزی جنوب باختر داراب در کنار شوسه ٔ داراب به جهرم و لار، 32 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ای
ساسویهلغتنامه دهخداساسویه .[ ی َ ] (اِخ ) ابن شابورالملک . سبزوار را بنا کرده است و شاپور آن بود که نیشابور بناکرد. و سبزوار در اصل ساسویه آباد بود. و گفته اند پسر این ساسویه یزدخسرو بود که خسروشیرجوین و خسروآباد بیهق و خسروجرد بناکرده است . و در نیشابور حاکم نیشابور در قدیم الایام از فرزندان ا