سپاهانیلغتنامه دهخداسپاهانی . [ س ِ ] (ص نسبی ) منسوب بسپاهان . منسوب به اصفهان . رجوع به اصفهانی شود. || (اِ) پرده ای از موسیقی . رجوع به آهنگ شود.
شاهانیلغتنامه دهخداشاهانی . (اِ) نام قسمی انگور سیاه . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شانی شود. قسمی انگور سیاه رنگ کشیده دانه و بیشتر خاص قزوین است . شانی . (در تداول مردم قزوین ).- شراب شاهانی ؛ نوعی شراب که از انگور موسوم به شاهانی یا شانی سازند.|| نام قسمی خرما د
صایحانیلغتنامه دهخداصایحانی . [ ی ِ ] (اِخ ) ابراهیم . ملقب به برهان الدین و مکنی به ابواسحاق . وی یکی از بزرگان فقهای حنفیه است . در قاهره از حسن مقدس و دیگر دانشمندان کسب علم کرد و از ریاضی و فلک نیز مطلع بود. او راست : رساله در ربع مقنطر، و رساله ٔ عروضیه ،و شرح فرائض ابن شحنه . وی به سال <sp
جدایلغتنامه دهخداجدای . [ ج ُ ] (ص ) جدا، با زیادت یا است . (شرفنامه ٔ منیری ) : بپژمرد گل و ماند گلاب پیوسته از آن سپس که ز گل میشود گلاب جدای .سپاهانی (از شرفنامه ٔ منیری ).
تمخیثالغتنامه دهخداتمخیثا. [ ت َ ] (اِخ ) نام یکی از اصحاب کهف است و نام دعایی هم هست که به وقت حاجت خوانند. (برهان ) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ). نام دعائی است . (شرفنامه ٔ منیری ) : بجای حلقه ٔ ابریشمین بکف تسبیح بجای زخمه بدستش دعای تمخیثا.<p class="au
دولت گیالغتنامه دهخدادولت گیا. [ دَ / دُو ل َ ] (اِ مرکب ) گیاه دولت . (شرفنامه ٔ منیری ). گیاهی که به زعم قدما اگر کسی آن را به دست بیاورد به دولت و ثروت و خوشبختی رسد. (از شعوری ج 1 ورق 406) <s
جان برمیانلغتنامه دهخداجان برمیان . [ جام ْ ب َ ] (ص مرکب ) مستعد و ساخته . (شرفنامه ٔمنیری ). مستعد و آماده . (ناظم الاطباء) : ای قلمت با دوات طوطی و هندوستان پیش زبان تو تیغ هندوی جان برمیان . سپاهانی (از شرفنامه ٔ منیری ).|| وامانده ش
خر ربابلغتنامه دهخداخر رباب . [ خ َ رِ رُ ](ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آن آلت چوبین که بر کاسه ٔ رباب و امثال آن بود و تارها بر آن کشند : نشاند عدل تو بر گاو زهره را چون دیدکه می نشد نفسی از خر رباب جدا. سپاهانی (از شرفنامه ٔ منیری ).بچا