سپزگیلغتنامه دهخداسپزگی . [ س ِ پ َ ] (حامص ) غم و اندوه و رنج و درد. (ناظم الاطباء). رنج و سختی و مشقت . (جهانگیری ) : کی سپزگی کشیدمی ز رقیب گر بدی یار مهربان با من . حنظله ٔ بادغیسی (از جهانگیری ).مصحف سپرگی . رجوع به سپرگی شود.<
سپزگیفرهنگ فارسی عمیدنمامی؛ غمازی؛ سخنچینی: ◻︎ کی سپزگی کشیدمی ز رقیب / گر بدی یار مهربان با من (حنظلۀ بادغیسی: شاعران بیدیوان: ۴).
سگزیلغتنامه دهخداسگزی . [ س َ ] (اِخ ) نام کوهی است از سیستان مابین کیچ و مکران و دریای سند از پهلوی او میگذرد و تولد رستم در آن بود و در این تأمل است و بحجت نپیوسته است .(از رشیدی ). نام کوهی باشد در زابلستان و ساکنان آنجا را بنام آن کوه میخوانند و سگزیان میگویند رستم زال از آنجاست . (برهان
سگزیلغتنامه دهخداسگزی . [ س َ ] (ص نسبی ) منسوب به سگز به سیستان . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). سیستانی چه مردم سیستان به سخت جانی و سخت جگری مشهورند لهذا سیستان را سگستان گویند و سِجزی معرب آن و این با یای نسبت به سجستان نیست چنانکه صاحب قاموس گفته که منسوب باشد بلکه سجزی معرب سگزی است و یا
شجیلغتنامه دهخداشجی . [ ] (اِخ ) نام یکی از زنهای هارون الرشید خلیفه ٔ عباسی است و خدیجه و لبابة از بطن اوست . (از العقدالفرید ج 5 ص 396).
شجیلغتنامه دهخداشجی . [ ش َ ی ی ] (اِخ ) نام موضعی است . (منتهی الارب ). نام منزلی است در راه مکه از طریق بصره و در زمان حجاج عده ای از مردم آنجا از تشنگی به هلاکت رسیدند و چون این خبر به حجاج رسید دستور داد تا چاهی در آنجا حفر کنند. (از معجم البلدان ).
سپرگیلغتنامه دهخداسپرگی . [ س ِ پ َ / س ِ رَ ] (حامص ) مصحف سپزگی . پهلوی «سپزگیه » . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). درد و رنج و محنت و سختی .(برهان ) (آنندراج ) (شرفنامه ). این کلمه سپزگی هم آمده است و همه تصحیف خوانده اند. (رشیدی ) : <