سپلشتلغتنامه دهخداسپلشت . [ س ِ پ ِ ل ِ / پ َ ل َ / پ ِ ل َ ] (اِ مرکب ) پیش آمدهای بد. بلاهای غیرمنتظره .- امثال :سپلشت آید و زن زاید و مهمان عزیزت برسد . (امثال و حکم
سلاستلغتنامه دهخداسلاست . [ س َ س َ ] (ع مص ) نرم و آسان و هموار شدن . (غیاث ) (آنندراج ). همواری و روانی و آسانی و نرمی و ملایمت و روشنی و رونق و صفا. (از ناظم الاطباء). سلاتة. رجوع به ذیل همین کلمه شود : و سلاست آب زلال و لطافت باد شمال . (سندبادنامه ص <span class="hl
سلاستفرهنگ فارسی عمید۱. نرمی؛ آسانی.۲. روانی کلمات که در آن الفاظ ثقیل و مشکل نباشد.۳. [قدیمی] نرم شدن.۴. [قدیمی] نرمخوی شدن.۵. [قدیمی] رام شدن.
سلاستفرهنگ فارسی معین(سَ سَ) [ ع . سلاسة ] 1 - (مص ل .)رام شدن . 2 - (اِمص .) نرمی . 3 - روانی کلمات .