ملهقلغتنامه دهخداملهق . [ م ُ ل َهَْ هََ] (ع ص ) ملهق اللون ؛ سپیدفام . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). سفیدکرده شده . (آنندراج ).
الطعلغتنامه دهخداالطع. [ اَ طَ ] (ع ص ) مرد دندان فروریخته که بیخش باقی مانده . مؤنث : لَطعاء. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). دندان باز گونه افتیده . (مصادر زوزنی ). آنکه دندانهاش با گونه افتاده بود. (تاج المصادر بیهقی ). || آنکه اندرون لب وی سپید بود، و این در سیاهان بیشتر باش
غوشنهلغتنامه دهخداغوشنه . [ ش َ / ش ْ ن َ / ن ِ ] (اِ) گیاهی است که هم بخورند و هم دست شویند سیاه و سپیدفام . (فرهنگ اسدی نخجوانی ). همان غوبنگ است اما در فرهنگ و نسخه ٔ وفائی گیاهی است که موقع تری نان خورش کنند و چون بخشکد دس