شکاففرهنگ فارسی عمید۱. = شکافتن۲. شکافنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): خاراشکاف، کوهشکاف.۳. (اسم) ‹اشکاف، کاف› چاک؛ رخنه؛ درز؛ تراک.۴. (اسم) [قدیمی] کلاف ابریشم: ◻︎ شکوفه همچو شکاف است و میغ دیباباف / مه و خور است همانا به باغ در صراف (ابوالمؤید بلخی: شاعران بیدیوان: ۵۹).
شیکاگولغتنامه دهخداشیکاگو. [ گ ُ ] (اِخ ) شهر و بندریست در ایالات متحده ٔ امریکا در ناحیه ٔ دریاچه های بزرگ در ساحل دریاچه ٔ میشیگان دارای 3621000 تن سکنه ، و آن مهمترین مرکز ارتباطات و بزرگترین بازارداد و ستد محصولات شرقی امریکا (غلات ، چارپایان ، کنسرو، روغن
سکافرهلغتنامه دهخداسکافره . [ س ُ رَ / رِ ] (اِ) مصحف «شکافه ». (رشیدی ). و رجوع کنید به سکافه . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). زخمه ٔ سازنده ها را گویند و به عربی مضراب خوانند و آن در قانون و رباب استخوانی است که بر دست گیرند و در عود و طنبور ناخن دست باشد.
سکافهلغتنامه دهخداسکافه . [ س ِ ف َ / ف ِ ] (ع اِمص ) کفشگری . (منتهی الارب ) (دهار) (اقرب الموارد).
سکافهلغتنامه دهخداسکافه . [ س ُ ف َ / ف ِ ] (اِ) به معنی سکافره که مضراب سازنده ها باشد. (برهان ). رجوع به شکافه و سکافره شود.
سکافرهلغتنامه دهخداسکافره . [ س ُ رَ / رِ ] (اِ) مصحف «شکافه ». (رشیدی ). و رجوع کنید به سکافه . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). زخمه ٔ سازنده ها را گویند و به عربی مضراب خوانند و آن در قانون و رباب استخوانی است که بر دست گیرند و در عود و طنبور ناخن دست باشد.
سکافهلغتنامه دهخداسکافه . [ س ِ ف َ / ف ِ ] (ع اِمص ) کفشگری . (منتهی الارب ) (دهار) (اقرب الموارد).
سکافهلغتنامه دهخداسکافه . [ س ُ ف َ / ف ِ ] (اِ) به معنی سکافره که مضراب سازنده ها باشد. (برهان ). رجوع به شکافه و سکافره شود.
سنگ اسکافلغتنامه دهخداسنگ اسکاف . [ س َ گ ِ اِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حجرالاساکفه و آن سنگی است که کفشگران بدان افزار تیز کنند. سوده ٔ آن ملازه را نافع است . (برهان ) (از آنندراج ).
جرجس سکافلغتنامه دهخداجرجس سکاف . [ ج ِ ج ِ س َک ْ کا ] (اِخ ) کشیش کاتولیک بود. او راست : 1- فرض العبادة الواضحة لطالبی المیتة الصاحة. 2- کتاب صلوات خشوعیة لنظم الحیاة الروحیة. 3- دیوان شعر. (از
اسکافلغتنامه دهخدااسکاف . [ اِ ] (اِخ ) دو موضع بنواحی نهروان از اعمال بغداد. (منتهی الارب ). نام دو ناحیه ٔ بزرگ موسوم به اسکاف علیا و اسکاف سفلی در عراق ، در جوار نهروان و بین بغداد و واسط. بعد از سلجوقیان به هنگام ویرانی نهروان دو ناحیه ٔ فوق نیز ویران گشت . جمعی از دانشمندان و مشاهیر از ای
اسکافلغتنامه دهخدااسکاف . [ اِ ] (اِخ )(ابوحنیفه ٔ...) از شعرای مرو بود و در عهد دولت سنجری والی ولایت سخن پروری شد. اگرچه کفشگر بود اما طبعی لطیف داشت و ابیات و اشعار او بسیار است . میگوید:از بس که شب و روز کشم بیدادت چون موم شدم زان دل چون پولادت ای ازدر آنکه دل نیارد یادت چن