سکستانفرهنگ فارسی عمید۱. (نجوم) صورت فلکی در نیمکرۀ جنوبی آسمان.۲. دستگاهی در کشتی یا هواپیما برای تعیین طول و عرض جغرافیایی.
شکستانلغتنامه دهخداشکستان . [ ش ِ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ماهور و میلانی بخش خشت شهرستان کازرون . آب از چشمه . سکنه ٔ آن 150 تن است . محصول عمده آن غلات میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
شکستانلغتنامه دهخداشکستان . [ ش ِ ک ِ ] (اِخ ) نام موضعی مجاور سمرقند، و ابراهیم شکستانی محدث از آنجاست . (یادداشت مؤلف ).
سکپستانلغتنامه دهخداسکپستان . [ س َ پ ِ ] (اِ مرکب ) سگپستان . سپستان . سفستان . دبق : حقنه ٔ دیگر قولنج بلغمی رابگیرند حلبه و تخم کتان ... عناب و سکپستان از هریکی سی عدد. (ذخیره خوارزمشاهی ). رجوع به سپستان شود.
سکستنلغتنامه دهخداسکستن . [ س ُ ک ُ ت َ ] (مص ) گسیختن و پاره گشتن . (برهان ) (جهانگیری ). مقلوب گسستن است . (انجمن آرای ناصری ) : غل و بند درهم سکستم همه دوان آمدم نزد شاه رمه . فردوسی .گرچه شب اندر سکست ماه بلند است باده خوش آ
سکستنفرهنگ فارسی عمید۱. گسستن؛ گسیختن.۲. کنده شدن؛ جدا شدن: ◻︎ چونکه از امرودبُن میوه سکست / گشت اندر عهد و نذر خویش سست (مولوی: ۴۰۰).
ساکستانلغتنامه دهخداساکستان . [ ک ِ ] (اِخ ) تلفظ دیگری از سیستان است . سکستان . سگستان . سجستان . سیستان . رجوع به ایران باستان ج 3 ص 2088 و 2190 و سیستان در این لغت نامه شود.
زرمهرفرهنگ نامها(تلفظ: zar mehr) (در اعلام) نام سوخرای (سوفرای) ، وی از تخمهی کارن (قارِن) و مسقطالرأس او بلوک اردشیر خوره در پارس بود ؛ زرمهر حکمران ایالت سکستان (سیستان) بود و لقب هزارپت (هزارفت) داشت.
سگسارلغتنامه دهخداسگسار. [ س َ ] (اِخ ) نام ولایتی است که سر مردم در آنجا مانند سر سگ و تن همچون آدمی باشد. (برهان ). || نام مردم آنجا (سگسار) [ سگستان ] هم هست . (برهان ). از: سک (سکا). رجوع کنید به [ سکستان ] + سار (= سر، پسوند) منسوب بقوم سکه ، سرزمین سکه . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ) <spa
سکزیلغتنامه دهخداسکزی . [ س َ ] (ص نسبی ) منسوب به سیستان چه سیستان را سکزستان گویند. (غیاث ). سکز. سیستان . سجزی . سجستان . سکستان . سکزی . سیستانی : همانا که آن سکزی جنگجوی که چندان همی برشمردی تو روی . فردوسی .سکزی امیر حرس بر و
زرمهرلغتنامه دهخدازرمهر. [ زَ م ِ ] (اِخ ) نام سوخرای (سوفرای ). وی از تخمه ٔ کارن (قارن ) ومسقطالرأس او بلوک اردشیر خوره در پارس بود. زرمهرحکمران ایالت سکستان (سیستان ) بود و لقب هزایت (هزاررفت ) داشت . (فرهنگ فارسی معین ). وی از مقتدرترین نجبای ایران در اواخر قرن پنجم میلادی است <span class
اسکستانواژهنامه آزاداس کس تانaskestan پستی یا احاطه شده توسط کوهها.یا سنکستان جای که سنگ زیاد دارد روستا زیبایی ست در 20کلومتری هروآباد خلخال بخش شاهرود که اولین روستای ست که زبان تاتی صحبت می کنند مردمان خونگرم وبافرهنگ دارد ولی بدلیل عدم توسعه یافتگی و نبود ممر درآمدی روستا در حال تخلیه از سکنه است