سیادتلغتنامه دهخداسیادت . [ دَ ] (ع مص ) سیادة. رجوع به سیادة شود. || (اِمص ) بزرگی . سرداری . (غیاث ). مهتری : مهتران ... قصد زیردستان از مذهب سیادت محظور شناسد. (کلیله و دمنه ). معرفت قوانین سیادت و سیاست در جهانداری اصلی معتبر است . (کلیله و دمنه ).
سیادتفرهنگ فارسی معین(دَ) [ ع . سیادة ] 1 - (مص ل .) سروری ، شرف یافتن . 2 - (اِمص .) بزرگی ، سروری .
نقشۀ ناحیهمقدارchoropleth map, shaded mapواژههای مصوب فرهنگستاننقشهای موضوعی که در آن نواحی مختلف براساس مقادیر ردهبندیشدۀ یک متغیر با رنگهای متمایز نمایش داده میشود
شدتلغتنامه دهخداشدت . [ ش ِدْ دَ ] (ع اِمص ) سختی . صلابت در جواهر و اعراض . محکمی . استواری . استحکام . قوت . حمله . نجدت . ثبات قلب . شجاعت . سختی . تنگی . ضیق . صعوبت . مجاعه . (یادداشت مؤلف ) : خواهی اندر عنا و شدت زی خواهی اندر امان و نعمت و ناز. <p