سیرهلغتنامه دهخداسیره . [ رَ / رِ ] (اِ) پرنده ای است از جنس گنجشک و مانند جل و بلبل خوش آواز. (برهان ) (انجمن آرای ناصری ). مرغکی است خوش رنگ و خوش آواز. (آنندراج ). اطراغولیدیطس . (بحر الجواهر).
شره شرهلغتنامه دهخداشره شره . [ ش ِرْ رَ ش ِرْ رَ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) در تداول عامه ، پاره پاره (جامه ). (یادداشت مؤلف ). شرمبه شرمبه . شرنبه شرنبه . لقمه لقمه . تکه تکه . رجوع به شرمبه شود.
سره سرهلغتنامه دهخداسره سره . [ س َ رَ / رِ س َ رَ / رِ ] (ق مرکب ) خوب خوب . نیک نیک : اکنون بنشینم سره سره نظر میکنم تا نغزیهای ترا ای اﷲ می بینم . (کتاب المعارف ).
غرر اخبار ملوک الفرس و سیرهملغتنامه دهخداغرر اخبار ملوک الفرس و سیرهم . [ غ ُ رَ رُ اَرِ م ُ کِل ْ ف ُ س ِ وَ ی َ رِ هَِ ] (اِخ ) از جمله ٔ کتابهای نفیس که مربوط به تاریخ سلاطین ایران و شرح احوال آنان است و در سنه ٔ 1900 م . به تصحیح و ترجمه ٔ ه-. زوتنبرگ در پاریس به طبع رسیده است .
نوسیرهلغتنامه دهخدانوسیره . [ ن َ / نُو رَ / رِ ](اِ) بحث . مباحثه . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). بحث و مباحثه کردن . (انجمن آرا) (آنندراج ). برساخته ٔ فرقه ٔ آذرکیوان است . رجوع به فرهنگ دساتیر ص 271
اسیرهلغتنامه دهخدااسیره . [ ] (اِخ ) بقول جغرافی نویسان عرب نام کوهی است در ماوراءالنهر درخطه ٔ شاشی . اصطخری گوید در این کوه معادن طلا، نقره ،قلع، فیروزه و کانهای دیگر و نیز یک نوع سنگ سیاه (شاید زغال سنگ باشد) یافت شود. (قاموس الاعلام ترکی ).
ازدارسیرهلغتنامه دهخداازدارسیره . [ اَ سی رَ ] (اِخ ) موضعی در خاصه ٔ رمدانی در تیرکار هزارجریب . (سفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 124 بخش انگلیسی ).
اردارسیرهلغتنامه دهخدااردارسیره . [ اَ سی رَ ] (اِخ ) موضعی از کوهسار از نواحی هزارجریب مازندران . رجوع بسفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 123 شود.