سگلابیلغتنامه دهخداسگلابی . [ س َ] (اِ مرکب ) سگ لاب است که بیدستر باشد و به عربی قضاعه خوانندش . (برهان ) (آنندراج ). || (حامص مرکب ) بازی کردن سگ که به عربی قضاعه خوانند. (بهارعجم ) (آنندراج ). و باضافت هم خوانند. (از بهارعجم ).
چال سیلابیلغتنامه دهخداچال سیلابی . [ ل ِ ] (اِخ ) نام محله ای از محلات قدیم تهران : لیلا را بردند چال سیلابی براش خریدند سیب و گلابی .(از تصنیفی که رنود تهران برای لیلا دختر کنت دمونت فر اولین رئیس نظمیه (شهربانی ) در دوران ناصرالدین شاه ساختند).
چاله سیلابیفرهنگ فارسی عمید۱. گودالی که بر اثر عبور سیل ایجاد شود.۲. (صفت نسبی، منسوب به چالهسیلاب، محلهای در جنوب تهران قدیم) [عامیانه، مجاز] ناپسند؛ زشت: فحشهای چالهسیلابی.۴. (اسم، صفت) [عامیانه، مجاز] زن بدکاره.
حملۀ سیلابیflooding attackواژههای مصوب فرهنگستانحملهای که تمام منابع محاسباتی یا ارتباطی را با درخواستهای زیاد به کار میگیرد