سینجرلغتنامه دهخداسینجر. [ س َ ی َ ج ُ ] (اِ) اخگر و پاره های آتش باشد و شراره ٔ آتش را نیز گویند. (برهان ). شراره ٔ آتش و اکثر صاحب فرهنگان نوشته اند که پاره های آتش باشد و آنرا اخگر و لخجه و لخشه نیز نامند. (جهانگیری ). شراره و آتش پاره ها. (فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ) :
سینجرفرهنگ فارسی عمیداخگر؛ پارۀ آتش؛ شراره: ◻︎ سینجر چو باران زرینچکان / نگون ابر بارنده از آسمان (فردوسی: لغتنامه: سینجر).
سنجرلغتنامه دهخداسنجر. [ س َ ج َ ] (اِخ ) ابن ملکشاه . معزالدین ابوالحارث احمدبن ملکشاه سلجوقی ، آخرین پادشاه از سلجوقیان بزرگ جلوس 511 هَ . ق . فوت 552 هَ . ق . بنابه قول مورخان در ظرف 40 سا
سنجرلغتنامه دهخداسنجر. [ س َ ج َ ] (ترکی ، اِ) مرغ شکاری جغتائی . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). پرنده ای است شکاری . (برهان ). || (ص ) مردمان صاحب حال و وجد و سماع . (برهان ) (آنندراج ). از لغات دساتیری است . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ).
سنجرلغتنامه دهخداسنجر. [ س َ ج َ ] (اِخ ) ارسلان خان حکومت او جهه و ملتان را در زمان حکومت ناصرالدین محمودبن سلطان شمس الدین التمش بدست آورد و در سال 443 هَ . ق . درگذشت . (حبیب السیر ج 2 ص 624</spa
سنجرلغتنامه دهخداسنجر. [ س َ ج َ ] (اِخ ) اسمش میر محمد هاشم خلف صدق میر حیدر رفیعی . صاحب دیوان است و طبعش خالی از سلامت نیست . بعد از پدر بهندوستان رفته و هم در آنجا فوت شده است . این اشعار از او منقول است :اختیار خود داری هر چه میکنی ما راور بخضر جان بخشی ور کشی مسیحا را.ز کس ا