ماست سویاsoy yoghurtواژههای مصوب فرهنگستانفراوردهای با بافت خامهای که از شیر سویا تهیه میشود و جانشینی است برای پنیر خامهای و خامۀ ترش
سههشتوجهی سهگوشهای، سههشت وجهی سهگوشtrigonal trisoctahedronواژههای مصوب فرهنگستان← سههشتوجهی
سیه پیسهلغتنامه دهخداسیه پیسه . [ ی َه ْ س َ / س ِ ] (ص مرکب ) سیاه پیسه . آنکه خال سفید و لکه سفید داشته باشد : این باز سیه پیسه نگر بی پر و چنگال کو هیچ نه آرام همی گیرد و نه هال .ناصرخسرو.
شه شهلغتنامه دهخداشه شه . [ ش َه ْ ش َه ْ ] (اِ مرکب ) مخفف شاه شاه که در اصطلاح شطرنج آنرا کش گویند : گفت شه شه وآن شه کبر آورش یک به یک شطرنج برزد بر سرش .مولوی .
بیگه شدنواژهنامه آزادگذشتن،تمام شدن،شب شدن. سال،بیگه گشت،وقت کشت نه / جز سیه رویی و فعل زشت نه مولوی
خزيدیکشنری عربی به فارسیرسوايي , خفت , تنگ , فضاحت , سيه رويي , خفت اوردن بر , بي ابرويي , شرم , خجلت , شرمساري , ازرم , ننگ , عار , شرمنده کردن , خجالت دادن , ننگين کردن
سپیدکاریلغتنامه دهخداسپیدکاری . [ س َ / س ِ ] (حامص مرکب ) سپید کردن . عمل سپید کردن . گازری : بدست تو چو شفق تیغ سرخ روی و هنوزسپیدکاری روز و سیه گلیمی شام . ظهیر فاریابی (از شرفنامه ). || سپید کردن .
رسوا شدنلغتنامه دهخدارسوا شدن . [ رُس ْ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) تهتک . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). مفتضح گشتن . بی آبرو شدن . از اعتبار و آبرو افتادن . ظاهر شدن زشتیها و بدیها و عیبها. (یادداشت مؤلف ). افتضاح . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). ارتحاض . (منتهی الارب ). خزی . (ترجمان القر
غازهلغتنامه دهخداغازه . [ زَ / زِ ] (اِ) بزک . گلگونه . گلغونه . سرخاب . گلگونه باشد که زنان به رخ نهندتا سرخ نماید. (صحاح الفرس ). حمره ، غمرة؛ پنبه ٔ سرخ که زنان بر روی مالند. (زمخشری ). غنجار. والغونه . سرخی . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). گلگونه که زنان
سیهلغتنامه دهخداسیه . [ ی َه ْ ] (ص ) مخفف سیاه . (برهان ). سیاه . اسود. (ناظم الاطباء) : مردمانش همه سیهند از گرمی هوای ایشان . (حدود العالم ).همی هر زمان اسب برگاشتی وز ابر سیه نعره بگذاشتی . فردوسی .ای بحری و به آزادگی از خلق پ
دباسیهلغتنامه دهخدادباسیه . [ دَ سی ی َ ] (اِخ ) نام نهری که از وادی سغد منشعب شدی . (احوال و اشعاررودکی ج 1 ص 134).
دبوسیهلغتنامه دهخدادبوسیه . [ دَ سی ی َ ] (اِخ ) دهی است به صغد سمرقند. (منتهی الارب ). قریه ای است از اعمال سغد میان سمرقند بخارا. شهرکیست کوچک از اعمال صغد در ماوراءالنهر. (معجم البلدان ) دبوسه . از مضافات سمرقند و به پنج فرسنگی ربنجن است : شحنه ٔ بخارا به دبوسیه ٔ سغد
درسیهلغتنامه دهخدادرسیه . [ دَ سی ی َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز واقع در 57 هزارگزی جنوب باختری اهواز، کنار رود کارون و 13 هزارگزی باختر راه اتومبیل رو اهواز به آبادان ، با <span class="hl" dir="lt