سیورغاللغتنامه دهخداسیورغال . [ س ُ ] (ترکی - مغولی ، اِ) انعام . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). تیول و زمینی که پادشاه جهت معیشت به ارباب استحقاق بخشد. (ناظم الاطباء). مدد معاش و این لفظ ترکی است . (آنندراج ). عواید زمین که بجای حقوق یا مستمری به اشخاص بخشند. ج ، سیورغالات . (فرهنگ فارسی معین ) <sp
سیورغالفرهنگ فارسی عمیددر دورۀ قراقویونلو تا قاجاریه، قطعۀ زمین یا درآمد آن که از طرف پادشاه به جای حقوق یا مستمری به کسی بخشیده میشد؛ تیول.
سیورغالفرهنگ فارسی معین( ~.) [ تر - مغ . ] (اِ.) عواید زمینی که به جای حقوق یا مستمری به اشخاص می بخشیدند؛ ج . سیورغالات .
سویرغاللغتنامه دهخداسویرغال . [ ی َ ] (ترکی - مغولی ، اِ) خلعت و بخشش پادشاهی . سیورغال . تیول . بخشیدن پادشاه قطعه ٔ زمین یا ده یا قصبه ای بکسی که بتصرف ابدی وی باشد. (ناظم الاطباء) (شعوری ج 2 ص 107). رجوع به سیورغال شود.
شورغاللغتنامه دهخداشورغال . (اِ مرکب ) سیورغال . بمعنی روزینه مشهور است و این لفظغلط است چرا که در کتب یافته نشد و در مدار نوشته سیورغال مدد معاش و در لغات ترکی بمعنی انعام نوشته است . (از غیاث ) (از آنندراج ). رجوع به سیورغال شود.
شورغاللغتنامه دهخداشورغال . (اِ مرکب ) سیورغال . بمعنی روزینه مشهور است و این لفظغلط است چرا که در کتب یافته نشد و در مدار نوشته سیورغال مدد معاش و در لغات ترکی بمعنی انعام نوشته است . (از غیاث ) (از آنندراج ). رجوع به سیورغال شود.
سویرغاللغتنامه دهخداسویرغال . [ ی َ ] (ترکی - مغولی ، اِ) خلعت و بخشش پادشاهی . سیورغال . تیول . بخشیدن پادشاه قطعه ٔ زمین یا ده یا قصبه ای بکسی که بتصرف ابدی وی باشد. (ناظم الاطباء) (شعوری ج 2 ص 107). رجوع به سیورغال شود.
یابرلغتنامه دهخدایابر. [ ب ِ ] (اِ) دهی و زمینی که سلاطین در وجه معیشت ارباب استحقاق و غیره دهند و به ترکی سیورغال خوانند. (برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) : کمترین یابری از احسانت ملک فغفور و قیصر و رای است .علی شطرنجی .
ختلاناتلغتنامه دهخداختلانات . [ خ َ] (اِخ ) نواحی و شهرهای ختلان . رجوع به ختلان شود : لاجرم بعد از اقامت لوازم مصیبت سپاه ماورأالنهر و ترکستان را جمع آورده بعزم تسخیر خراسان نهضت کرد و کنار جیحون را معسکر همایون ساخته در آن منزل استماع نمود که میزار محمد جوکی که ولایت ا
مسلمیاتلغتنامه دهخدامسلمیات . [ م ُ س َل ْ ل َ می یا ] (ع اِ مرکب ) ج ِ مسلمیة. چیزهای مسلم و محقق و مبرهن . (ناظم الاطباء).مسلمات . || (اصطلاح منطق ) مسلمیات یا مسلمات آن مقدمه هائی بود که چون خصم تسلیم کند بر وی به کار داری خواهی حق یا مشهور یا مقبول باش و خواهی مباش . (دانشنامه بخش منطق ص <sp