شادابیلغتنامه دهخداشادابی . (حامص مرکب ) سیرابی . (آنندراج ). تری و رطوبت . (ناظم الاطباء). شادآبی . || تری و تازگی . (آنندراج ). طراوت : ز شادابی کام آن سرگذشت یکی شد بدریا یکی شد بدشت .نظامی .
سدابیلغتنامه دهخداسدابی . [ س ُ ] (ص نسبی ) کنایه از سبز رنگ . (غیاث ). برنگ سداب : نام نه چرخ سدابی چون فقع بر یخ نویس گر به بخشش نام دستت نیل و سیحون کرده اند. مجیر بیلقانی .چرخ سدابی از لبش دوش فقع گشاد و گفت اینْت نسیم مشک پ
شوذبیلغتنامه دهخداشوذبی . [ ش َ ذَ ] (ص نسبی ) منسوب است به شوذب که اسم اجدادی است . (از انساب سمعانی ).
سودابهلغتنامه دهخداسودابه . [ ب َ / ب ِ ] (اِخ ) نام دختر پادشاه هاماوران است که زن کیکاوس باشد. (برهان ). نام دختر پادشاه هاماوران بوده که بحسن مشهور و اعراب او را شعرای یمانی میگفتند و آنرا سوداوه نیز گفته اند. (آنندراج ) (انجمن آرا) :
سودابهفرهنگ نامها(تلفظ: sudābe) (= سوداوه) ؛ (در اعلام) دختر پادشاه هاماوران (حمیر) و زن کیکاووس پادشاه کیانی که عاشق سیاوش گردید .