شادیانهلغتنامه دهخداشادیانه .[ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) ساز و دهل که به شادی فتح یاعروسی زنند. (قید) بشادی ، از روی شادی : موشکان طبل شادیانه زدند. عبید زاکانی .شادیانه ٔ فتح به نام تیمورشاه به نوازش درآورد
شادیانهفرهنگ فارسی عمید۱. از روی شادی و خوشحالی.۲. (قید) توٲم با شادی.۳. (اسم) جشنی که از روی شادی و نشاط میگیرند.۴. (اسم) ساز و دهلی که در جشن و شادمانی مینوازند.۵. (اسم) مژدگانی.
شادیانهدیکشنری فارسی به انگلیسیrollicking, caper, euphoric, feast, festal, festival, festivity, frolic, jubilant, lightly, prize, rejoicing, revel, revelry
شادیانهفرهنگ فارسی معین(نِ یا نَ) 1 - (اِمر.) آن چه از روی شادی باشد. 2 - (ص .) شاد. 3 - (اِ.) عیش ، طرب .
سودانیةلغتنامه دهخداسودانیة. [ نی ی َ ] (ع اِ) مرغی است . (مهذب الاسماء). گنجشک سیاه . (دهار). مرغکی باشد چند قبضه ٔ کف ، خرما و انگور خورد. (از اقرب الموارد). سار ملخ خوار. رجوع به سودانی و سودانیات شود.
شادانهلغتنامه دهخداشادانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) شاهدانه . شهدانه . دانه ٔ کنب . (ناظم الاطباء).
شادگونهفرهنگ فارسی عمید۱. تکیهگاه؛ پشتی.۲. نهالی؛ تشک.۳. جبه؛ بالاپوش.۴. (اسم، صفت) زن بازیگر و مطربه.
یانهلغتنامه دهخدایانه . [ ن َ / ن ِ ] (پسوند) برای نسبت در کلمات آید : عامیانه ، شادیانه ، سغدیانه : با چنگ سغدیانه و با بالغ و کباب آمد بخوان چاکر خود خواجه با صواب . عماره .موشکان طبل شادیانه زدن
عیشفرهنگ مترادف و متضادبزم، خوشگذرانی، خوشی، راحت، زندگانی، سرور، سور، شادی، شادیانه، طرب، عشرت، کیف، گذران، لهو، نشاط ≠ عزا، ماتم