شاشکلغتنامه دهخداشاشک . [ ش َ ] (اِ) شارشک . شاشاک . شاشنگ . شوشک . مرغکی است ضعیف که آن را تیهو و سوسک و شوشک و شیشو نیز گویند. به تعریبش تیهوج خوانند. (شرفنامه ٔ منیری ). بمعنی شوشک است . (اوبهی ). تیهو را گویند. (فرهنگ جهانگیری ). تیهو باشد و آن جانوری است شبیه به کبک لیکن از آن کوچک تر می
سیاسکلغتنامه دهخداسیاسک . [ سیا س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان تبادکان بخش حومه ٔ شهرستان مشهد. دارای 176 تن سکنه . آب آن از رودخانه . محصول آنجا غلات و شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
سوسکلغتنامه دهخداسوسک . (اِ)نوعی از جعل باشد و او بیشتر در حمامها متکون میشود. (برهان ) (آنندراج ) (فرهنگ رشیدی ). صراراللیل . جدجد. صیاح اللیل . خرچسنه . گوگال . (یادداشت بخط مؤلف ).- امثال :سوسک به بچه اش میگوید قربان دست و پای بلوریت </spa
سوسکلغتنامه دهخداسوسک . [ س َ ] (اِ) تیهو و آن پرنده ای باشد شبیه به کبک لیکن کوچکتر از اوست . (برهان ) (از آنندراج ) (فرهنگ رشیدی ).
شاشاکلغتنامه دهخداشاشاک . (اِ) شاشک . شارشک . شاشنگ . شوشک . تیهو. (شعوری از فرهنگ جهانگیری ). || تنبوره . (شعوری ). چارتار. (شعوری از مجمع الفرس ). رجوع به شارشک ، شاشک ، شاشنگ و شوشک شود.
شاسنگلغتنامه دهخداشاسنگ . [ س َ ] (اِ) شاشنگ . طیهوج است . (فهرست مخزن الادویه ). و رجوع به شارشک و شاشک شود.