شاشیهلغتنامه دهخداشاشیه . [ ی َ ] (ع اِ) کلاه زیر عمامه . (دیوان البسه ٔ مولانا نظام قاری ). به لغت اهالی مراکش دستار کوچک . ج ، شَواشی . || موسلین . (دیوان البسه ٔ مولانا نظام قاری ).
شاشیهفرهنگ فارسی عمیدکلاه زیر عمامه؛ کلاه سرخرنگ منگولهدار که در مصر و بعضی کشورهای دیگر بر سر میگذارند و گاه دستار کوچکی روی آن میبندند؛ فینه.
شوشهلغتنامه دهخداشوشه . [ شو ش َ / ش ِ ] (اِ) شفشه و سبیکه ٔ طلا و نقره و امثال آن و آن جسد گداخته باشد که در ناوچه ٔ آهنین ریزند. (برهان ). سباک زر و نقره و آهن و غیره . (غیاث اللغات ). شفشه ٔ طلا و نقره وامثال آن و آن را شمش و سباک نیز گویند. (فرهنگ جهانگیر
سوسهلغتنامه دهخداسوسه . [ س َ / س ِ ] (اِ) کرمی باشد که در گندم افتد و ضایع کند. (برهان ). کرم گندم . (غیاث ). کرمی است که در گندم افتد و ضایع کند. آنرا کرم گندم خوار و سلیک نیز گویند. (آنندراج ). شپش گندم . (دهار) : نیاید بکار من
سویسهلغتنامه دهخداسویسه . [ س َ س ِ ] (اِ) قوس و قزح . (برهان ) (جهانگیری ).قوس و قزح مخفف سرویسه . (فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ).
سویسهلغتنامه دهخداسویسه . [ س ُ وِ س ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز. دارای 155 تن سکنه . آب آن از چاه . محصول آنجا غلات و شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
شواشیلغتنامه دهخداشواشی . [ ش َ ] (ع اِ) ج ِ شاشیة. (یادداشت مؤلف ). بلغت مراکشیها دستار کوچک . (ناظم الاطباء).
ملفلغتنامه دهخداملف . [ م ِ ] (ع اِ) به لغت مراکش ، پارچه . (ناظم الاطباء). به مغرب ، ماهوت . ج ، ملوف : برأسی شاشیة ملف حمراء. (از دزی ج 2 ص 613). و رجوع به ترجمه ٔ فرهنگ البسه ٔ مسلمانان تألیف دزی ص <span class="hl" dir=