شالهنگلغتنامه دهخداشالهنگ . [ هََ ] (اِ) گرو و آن را بعربی رهن خوانند. (برهان قاطع) (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ) (شرفنامه ٔ منیری ) (فرهنگ نظام ) (آنندراج ) : جستن نظیر تو به هنر بر مکابره است نایافته نمودن بر عقل شالهنگ . سوزنی .<br
صالحانیلغتنامه دهخداصالحانی . [ ل ِ ] (اِخ ) محمدبن ابراهیم بن علی بن ابراهیم ، مکنی به ابی هریره . رجوع به محمدبن ابراهیم شود.
صالحانیلغتنامه دهخداصالحانی . [ ل ِ ] (اِخ ) محمدبن عبداﷲبن حسین بن مهران ، مکنی به ابی بکر. رجوع به محمدبن عبداﷲبن حسین بن مهران بن شاذان شود.
صالحانیلغتنامه دهخداصالحانی . [ ل ِ ] (اِخ ) محمدبن علی بن ابراهیم صالحانی واعظ، مکنی به ابی ذر. او از ابوالشیخ اصفهانی و ابوالحسین عصفری و از وی حفید او ابوبکرمحمدبن علی بن ابی ذر صالحانی روایت کند. (الانساب ).
صالحانیلغتنامه دهخداصالحانی . [ ل ِ ] (اِخ ) محمدبن علی بن ابی ذر صالحانی ،مکنی به ابی بکر. رجوع به محمدبن علی بن ابی ذر شود.
صالحانیلغتنامه دهخداصالحانی . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن انطون بن عبداﷲ صالحانی یسوعی دمشقی . صاحب معجم المطبوعات گوید: مولد وی بسال 1848 م . و هم اکنون (1928) زنده است . او راست : رنات المثالث و المثانی که منتخباتی است از کتاب اغانی چ
شالنگیفرهنگ فارسی عمیدموتاب؛ ریسمانتاب: ◻︎ وه کز استیلای نفس شالهنگ / همچو شالنگیست واپس رفتنم (غضائری: لغتنامه: شالنگی).
شالنگیلغتنامه دهخداشالنگی . [ ل َ ] (ص نسبی ) منسوب به شالنگ . ریسمان تابنده و موتاب را گویند و آن شخصی باشد که بجهت خیمه و امثال آن ریسمان بتابد. (برهان قاطع). ریسمان تاب . (فرهنگ جهانگیری ) : آه کز استیلای نفس شالهنگ همچو شالنگی است واپس رفتنم . <p class="a
اهلغتنامه دهخدااه . [ اَ ] (صوت ) به معنی آه باشد و آن کلمه ایست که در وقت افسوس و حسرت گویند. (برهان ) (از انجمن آراء ناصری ). کلمه ایست که در اظهار نفرت و کراهت گویند. صوتیست نمودن کراهت و نفرت را. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : اه کز استیلای نفس شالهنگ همچو ش