شاماسلغتنامه دهخداشاماس . (اِخ ) نام یکی از جزایر یونان است و با شین نقطه دار هم آمده است . (برهان قاطع). رجوع به شامس و شاماش شود.
سمپاشلغتنامه دهخداسمپاش .[ س َ ] (نف مرکب ) سم پاشنده . آنکه سم را در جایی بپاشد. (فرهنگ فارسی معین ). || (اِ مرکب ) آلتی فلزی که در درون آن سم ریزند و بوسیله ٔ پاشیدن محتوی آن ، حشرات را از بین برند. (فرهنگ فارسی معین ).
سمپاشیلغتنامه دهخداسمپاشی . [ س َ ] (حامص مرکب ) پاشیدن سم در جائی برای انهدام حشرات ، مانند: مگس ، پشه و غیره . (فرهنگ فارسی معین ). || بمجاز، گفتن سخنانی برای تولید اختلاف در میان جمعی و ایجاد فساد، یا تبلیغ بد کردن ضد کسی . (فرهنگ فارسی معین ).
شاموسلغتنامه دهخداشاموس . (اِخ ) (جزیره ٔ...) شهری است از بلاد یونان و بعضی گویند نام جزیره ای است . (برهان قاطع) (آنندراج ). رجوع به شامس شود.