شاهنشاهیلغتنامه دهخداشاهنشاهی . [ هََ ] (حامص مرکب ) شاهنشاه بودن . شاه شاهان بودن . || فرمانروایی . (فرهنگ فارسی معین ). شهریاری . (ناظم الاطباء). سلطنت . پادشاهی : به یک گردش به شاهنشاهی آرددهد دیهیم و تخت و گوشوارا. رودکی .پس از آن
شاهنشاهیلغتنامه دهخداشاهنشاهی . [ هََ ] (ص نسبی ) منسوب به شاهنشاه .- اریکه ٔ شاهنشاهی ؛ تخت سلطنت .رجوع به شاهنشاه شود.
شاهنشاهیفرهنگ فارسی عمید۱. شاهنشاه بودن؛ پادشاهی؛ فرمانروایی.۲. (صفت نسبی، منسوب به شاهنشاه) مربوط به شاهنشاه: کشور شاهنشاهی، ارتش شاهنشاهی.
شاهنشاهلغتنامه دهخداشاهنشاه . [ هََ ] (اِخ ) لقب ابونصر خسرو فیروزبن عضدالدوله که از طرف خلیفه ٔ عباسی القادر باﷲ به او داده شد. (از الالقاب الاسلامیة ص 354).
شاهنشاهلغتنامه دهخداشاهنشاه . [ هََ ] (اِخ ) لقبی است که القائم باﷲ در سال 435 هَ . ق . به ابوکالیجار مرزبان پسر سلطان الدوله ابوشجاع فنا خسرو داد. و شاید علت ملقب شدن آل بویه به لقب مزبور آن بوده است که لقب مرادف عربی آن «ملک الملوک » از طرف فقهاء در عصر قائم ب
شاهنشاهلغتنامه دهخداشاهنشاه . [ هََ ](اِ مرکب ) شاهنشه . شاهنشا. مخفف شاهان شاه یعنی شاه شاهان و سرآمد پادشاهان .(از برهان قاطع) (از آنندراج ) (از بهار عجم ). پادشاه پادشاهان . سلطان السلاطین . ملک الملوک : همچو خورشید کجا لشکر سایه شکندلشکر دشمن به زین شکند شاهنش
شاهنشاهیانلغتنامه دهخداشاهنشاهیان . [ هََ ] (اِخ ) لقبی ظاهراً آل بویه را : یکی از شاهنشاهیان با بسیار مردم دل انگیز قصد ری کرد و مقدم ایشان که از آل بویه بود... (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 37).
شهرک شاهنشاهی اناجواژهنامه آزادشهرک شاهنشاهی اناج شهرکی است که پس از برگزاری جشن ۲۵۰۰ ساله به دستور محمد رضا شاه پهلوی به واسطه حاجی خان طهماسبی و کدخدا علی در سال۵۲ در روستای اناج بخش وفس شهرستان اراک برای سر ریز مهاجرت اهالی بخش وفس ساخته شد و بعد از انقلاب اسلامی نام ان به شهرک اناج تغییر یافت و با اغاز جنگ تحمیلی فعالیت های ا
شاهنشاهیانلغتنامه دهخداشاهنشاهیان . [ هََ ] (اِخ ) لقبی ظاهراً آل بویه را : یکی از شاهنشاهیان با بسیار مردم دل انگیز قصد ری کرد و مقدم ایشان که از آل بویه بود... (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 37).