شاپورگانلغتنامه دهخداشاپورگان . (اِ) پولاد طبیعی و معرب آن شابورقان است . (از مفردات قانون ابوعلی سینا). ذکر. اسطام . و رجوع به شابورقان و شابرقان شود.
شاپورگانلغتنامه دهخداشاپورگان . (اِخ ) نام کتاب مانی نقاش است که بعهد شاپور پسر اردشیر ظهور و دعوی پیغمبری و آوردن آیین تازه کرد. (انجمن آرا) (آنندراج ). نام یکی از کتابهای مانی نقاش بوده که بنام شاپور پادشاه ساسانی نوشته بود. (فرهنگ نظام ). شاپور (اول ) نسبت به مانویان اظهار مساعدت و خیرخواهی کر
شاورانلغتنامه دهخداشاوران . [ وَ ] (اِ) شابوران . شابورن . شابورگان . شاپورگان . شابورق . شابورقان . شاپوراک . شابرقان . آهن سخت . فولاد نر. فولاد ذکر. حدیدالصلب ، چه فولاد دو نوع است کانی ، که آن را شاوران گویند و عملی که از نرم آهن با بعضی ادویه ٔ حریفه (؟) سازند. (از یادداشت مؤلف بنقل از ال
شاورانلغتنامه دهخداشاوران . [ وَ ] (اِخ ) نام پدر زنگه است از پهلوانان داستانی ایران باستان (هر چند که ممکن است «ان » کلمه علامت نسبت بنوت باشد). رجوع به زنگه ٔ شاروان شود.
شاورانلغتنامه دهخداشاوران . [ وَ ] (اِخ ) نام شهری و ولایتی است از شروان . (برهان قاطع). نام شهری بوده است نزدیک به گنجه و در هند او را شابران نیزگفته اند. گویند چاه بیژن در آن حدود بوده . (آنندراج از انجمن آرا). شابران . (شرفنامه ٔ منیری ). شاوران وشابران شهری است نزدیک گنجه و دربند. (فرهنگ رش
زنگه ٔ شاورانلغتنامه دهخدازنگه ٔ شاوران . [ زَ گ َ ی ِ وَ ] (اِخ ) نام پهلوانی است . (شرفنامه ٔ منیری ) (ناظم الاطباء). نام پهلوانی ایرانی . (غیاث ) (از گنجینه ٔ گنجوی ). نام یکی از پهلوانان ایران است . (جهانگیری ). ... زنده بن سابریغا. زنگه یا زنده پسر شاور (شاپور) پهلوان ایرانی معاصر کیکاوس و کیخسرو
شابرقانلغتنامه دهخداشابرقان . [ ب ُ ] (اِخ ) نام کتابی است از مانی . (ابن الندیم ). رجوع به شاپورگان شود.
سابورقانلغتنامه دهخداسابورقان . (معرب ، اِ) معرب شابرقان (شابورقان ، شاپورگان ) نوعی آهن بسیار سخت و مرغوب است . رجوع به دزی ج 1 ص 620 و شابرقان در این لغت نامه شود.
فولاد معدنیلغتنامه دهخدافولاد معدنی . [ دِ م َدِ / دَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) فولاد طبیعی . شاپورگان . شابرقان . اسطام . پولاد کانی . (یادداشت مؤلف ).