شایستگیلغتنامه دهخداشایستگی . [ ی ِ ت َ / ت ِ ] (حامص ) حالت و کیفیت شایسته . سزاواری . لیاقت . استحقاق . (از ناظم الاطباء). گویند: فلان کس شایستگی این کار را دارد، یاندارد؛ یعنی متناسب با آن هست یا نیست : نبد جز بزرگی و آهستگی خر
شایستگیدیکشنری فارسی به انگلیسیability, admiration, appropriateness, aptitude, aptness, competence, decency, desert, dignity, eminence, fitness, propriety, qualification, rightness, seemliness, suitability, worthiness
پژوهش سیاستیpolicy researchواژههای مصوب فرهنگستانتحقیق در یک مسئله برای ارائة توصیههای علمی به سیاستگذاران
ابزار سیاستیpolicy toolsواژههای مصوب فرهنگستاناقدامات دولت برای دستیابی به یک سیاست مشخص و پیادهسازی آن
شایستگی فنّاورانهtechnological competencyواژههای مصوب فرهنگستانقابلیت فنّاورانۀ یک سازمان در ارتقای جایگاه رقابتی خود
شایستگی محوریcore competencyواژههای مصوب فرهنگستانخصوصیت یگانهای که بهسادگی قابل تقلید نیست و برای سازمان در طیف گستردهای از محصولات مزیت رقابتی ایجاد میکند
شایستگی فنّاورانهtechnological competencyواژههای مصوب فرهنگستانقابلیت فنّاورانۀ یک سازمان در ارتقای جایگاه رقابتی خود
شایستگی محوریcore competencyواژههای مصوب فرهنگستانخصوصیت یگانهای که بهسادگی قابل تقلید نیست و برای سازمان در طیف گستردهای از محصولات مزیت رقابتی ایجاد میکند
ناشایستگیلغتنامه دهخداناشایستگی . [ ی ِ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) عدم لیاقت . (ناظم الاطباء). ناسزاواری .نالایقی . بی لیاقتی . عدم کفایت . لایق نبودن . نااهلی .
ناشایستگیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه یستگی، عدم مناسبت، نابرازندگی عدم مصلحت بیلیاقتی، بیکفایتی، عدم صلاحیت، ناشیگری، عدم مهارت، ناتوانی، عجز بدزمانی، بیموقعی، نابههنگامی