شایوردلغتنامه دهخداشایورد. [ ی ْ وَ ] (اِ مرکب ) شادورد. شاه ورد. هاله و طوق ماه . (از آنندراج ). خرمن ماه باشد. (برهان قاطع). آن بود که گرد ماه اندر آمده باشد و بتازی هاله گویند. (لغت فرس اسدی ). طوق ماه بود. (فرهنگ نظام ). هاله ٔ ماه . (فرهنگ سروری ). خرمن و هاله ٔ ماه . (ناظم الاطباء) <span
شایوردفرهنگ فارسی عمیدهاله؛ خرمن ماه: ◻︎ به خط و آن لب و دندانش بنگر / که همواره مرا دارند در تاب ـ یکی همچون پرن در اوج خورشید / یکی چون شایورد از گرد مهتاب (پیروز مشرقی: لغتنامه: شایورد).
شایوردفرهنگ نامها(تلفظ: šāyvard) (= شادورد) ، (در قدیم) هالهی ماه ؛ خرمن ماه ، پردهای است در موسیقی. + ن.ک. شادورد.
شاوردلغتنامه دهخداشاورد. [ وَ ] (اِ) هاله . واره . خرمن ماه . (یادداشت مؤلف ). شایورد. رجوع به شایورد شود.
ساپورتفرهنگ فارسی معین(پُ) [ انگ . ] 1 - (اِمص .) پشتیبانی ، حمایت . 2 - (اِ.)نوعی جوراب محکم و بلند.
شاوردلغتنامه دهخداشاورد. [ وَ ] (اِ) هاله . واره . خرمن ماه . (یادداشت مؤلف ). شایورد. رجوع به شایورد شود.
شاکوردلغتنامه دهخداشاکورد. [ شاک ْوَ ] (اِ) هاله و خرمن ماه که شایورد و شادورد نیز گویند. (ناظم الاطباء). شابورد. (برهان قاطع). شادورد. (جهانگیری ).شادورد. شایورد. (برهان قاطع). رجوع به شایورد شود. || خوابگاه . (ناظم الاطباء). || تخت پادشاهی . (ناظم الاطباء). شادورد. (برهان ). || (اِخ ) گنج هفت
شابودلغتنامه دهخداشابود. [ ب ْ وَ ] (اِ) بمعنی هاله و طوق وخرمن ماه باشد. (برهان ). مصحف شایورد است . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). رجوع به شابورد و شایورد شود.
شارودلغتنامه دهخداشارود. [ رْ وَ ] (اِ) بمعنی شابود است که هاله و خرمن و طوق ماه باشد. (برهان ). مصحف «شادورد» مبدّل «شایورد» است .(حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). رجوع به شایورد شود.