شباویزفرهنگ فارسی عمیدمرغ حق؛ جغد: ◻︎ منم دُراچهٴ مرغان شبخیز / همهشب مونسم مرغ شباویز (نظامی۳: ۲۲۵).
شباویزفرهنگ نامها(تلفظ: šabāviz) (= شب آویز) ، مرغی که به شب خود را به یک پای بیاویزد و حق حق گوید و او را حق گوی نیز گویند ، مرغ شب آهنگ .
سبیوشلغتنامه دهخداسبیوش . [ س ِ ] (اِ) تخم اسبغول است که بعربی بزرقطونا گویند. (برهان ) (آنندراج ) : هر کس که تشقق بزبانش باشدتشویش بهر سخن از آنش باشدباید که کتیره در لباب سبیوش حل کرده مدام در دهانش باشد.یوسفی طبیب (از آنندراج ).<
سبوسلغتنامه دهخداسبوس . [ س َ / س ُ ] (اِ) طبری «سوس ». (نصاب طبری 451) (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). نخاله ٔ هر چیز را گویند عموماً و نخاله و پوست گندم و جو آردکرده را خصوصاً. (برهان ). پوست گندم یعنی آنچه که در غربال بعد از
شب آویزفرهنگ فارسی معین(شَ) (اِمر.) = شباویز: مرغ حق ، پرنده ای که شب هنگام از شاخه درختان آویزان می شود و می خواند.
حق گوفرهنگ فارسی معین (ی ) (حَ) [ ع - فا. ] (ص فا.)1- حقیقت - گوی ، راست گوی . 2 - مرغ حق ، مرغ شباویز.
شب آویزلغتنامه دهخداشب آویز. [ ش َ] (اِ مرکب ) شباویز. مرغی که به شب خود را به یک پای بیاویزد و حق حق گوید و او را حق گوی نیز گویند. (از فرهنگ رشیدی ) (از فرهنگ سروری ) (از انجمن آرا) (ازآنندراج ). نام مرغی که شبها خود را بپا از شاخ درخت آویزد و فریادی کند که از آن حَق حَق مفهوم شود و آن را در ت