شبغاولغتنامه دهخداشبغاو. [ ش َ ] (اِ مرکب ) شبغازه است که جای خوابیدن گوسفند و خر و گاو باشد. (برهان ). رجوع به شبغار، شبغاز و شبغازه شود.
علی یشبغاویلغتنامه دهخداعلی یشبغاوی . [ ع َ ی ِ ی َ ب َ ] (اِخ ) ابن سودون یشبغاوی قاهری دمشقی حنفی . مکنی به ابوالحسن . رجوع به ابن سودون و به علی (ابن سودون ...) شود.
صبغةلغتنامه دهخداصبغة. [ ص ُ غ َ ] (ع اِ) غوره ٔ خرما به پختن درآمده و از دنباله رنگ گرفته . (منتهی الارب ). البسر قد نضج بعضها. (اقرب الموارد).
سبغةلغتنامه دهخداسبغة. [ س َ غ َ ] (ع اِمص ) سعة و رفاهیت . (اقرب الموارد). فراخی و رفاهیت و تن آسانی . (منتهی الارب ) : تن خویشتن سبغه دونان کنندز دشمن تحمل زبونان کنند.سعدی (بوستان ).
غاولغتنامه دهخداغاو. (اِ) بر وزن و معنی گاو است که به عربی آن را بقر گویند چه در فارسی غین و گاف تبدیل می یابند. (برهان ). || سوراخی باشد در زیر زمین جهت خوابیدن گوسفندان و جانوران دیگر. (برهان ). گوی را گویند که در زیر زمین درست کنند برای جای جانوران و گوسفندان و آن را غال نیز گویند. (آنندر