شبهه ناکلغتنامه دهخداشبهه ناک . [ ش ُ هََ / هَِ ] (ص مرکب ) آنچه مورد شک و تردید است . آنچه که حلیت و حرمت آن ظاهر نیست .- لقمه ٔ شبهه ناک ؛ که حلال و حرام بودن آن مجهول باشد.
سبعةلغتنامه دهخداسبعة. [ س َ ع َ ] (ع اِ) درهم سبعة؛ درهمی که ده دانه از آن هفت مثقال بوده است . (مفاتیح العلوم ).
شبعةلغتنامه دهخداشبعة. [ ش ُ ع َ ] (ع اِ) مقدار یک سیری از طعام . (از منتهی الارب ). یکی شبع. به مقدار سیرکننده از طعام .(از اقرب الموارد): اشتهی شبعة من الطعام ؛ به اندازه ٔ یک سیری از غذا اشتها دارم . (از اقرب الموارد).
شبههلغتنامه دهخداشبهه . [ ش ُ هََ / هَِ ] (ع اِمص ، اِ) پوشیدگی کار و مانند آن و امری که در آن حکم به صواب و خطا نکنند. (منتهی الارب ). گفته شده است که شبهة اسم است از اشتباه و آن در اموری است که جواز و حرمت و صحت و فساد و حق و باطل اشتباه شده باشد. ج ، شُبَه
سبحةلغتنامه دهخداسبحة. [ س َ ح َ ] (اِخ )اسب جعفربن ابی طالب رضی اﷲ عنه . (منتهی الارب ). و نام اسب نبی صلی اﷲ علیه و آله و سلم . (منتهی الارب ).
بللفرهنگ فارسی معین(بَ لَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - تری ، نم ، نمناکی . 2 - چیز اندک . 3 - بلل مشتبه (فق .) رطوبت شبهه ناک که در زیر جامة نایم دیده شود.
حرام لقمهلغتنامه دهخداحرام لقمه . [ ح َ ل ُ م َ / م ِ ] (ص مرکب )آنکه مال حرام خورد. آنکه لقمه ٔ شبهه میخورد. || آنکه از لقمه ٔ حرام شبهه ناک بوجود آمده باشد. دشنام گونه ای است بمزاح . گربز. و درست این کلمه به معنی اصطلاحی «بغیض » عرب است . عباسه بار نخست که با جع
محتمللغتنامه دهخدامحتمل . [ م ُ ت َ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از احتمال . احتمال کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). احتمال داشته شده . تحمل کرده شده . (ناظم الاطباء). تحمل شده .- نامحتمل ؛ غیرقابل تحمل . که نتوان تحمل کرد. که نتوان بر خود هموار نمود :</s
محتمللغتنامه دهخدامحتمل . [ م ُ ت َ م ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از احتمال .بردارنده ٔ چیزی به سر و پشت . (از منتهی الارب ). بردارنده ٔ بار. (ناظم الاطباء). || بر گردن گیرنده چیزی را و شکرکننده . (از منتهی الارب ). کسی که برگردن خود میگیرد کاری را. (ناظم الاطباء). || برده خرنده . (منتهی الارب ). خری
غشلغتنامه دهخداغش . [ غ ِش ش ] (ع مص ) به غرض نصیحت نمودن و پند خالص ندادن ، یا ظاهر کردن خلاف آنچه در دل باشد. (از منتهی الارب ). اسم است از غَش ّ. (اقرب الموارد). اسم است تغشیش را. اظهار خلاف نهانی . (منتهی الارب ). عدم خیرخواهی و خبث باطن داشتن . نقیض نُصح . || خیانت نمودن . (منتهی الارب
شبههلغتنامه دهخداشبهه . [ ش ُ هََ / هَِ ] (ع اِمص ، اِ) پوشیدگی کار و مانند آن و امری که در آن حکم به صواب و خطا نکنند. (منتهی الارب ). گفته شده است که شبهة اسم است از اشتباه و آن در اموری است که جواز و حرمت و صحت و فساد و حق و باطل اشتباه شده باشد. ج ، شُبَه
شبههفرهنگ فارسی عمید۱. پوشیدگی کاری یا امری.۲. امری که در آن حکم به صواب یا خطا نتوان کرد.۳. شک و گمان.۴. (اسم مصدر) (فقه) اشکال در تمیز دادن حق از باطل یا حلال از حرام.
شبههلغتنامه دهخداشبهه . [ ش ُ هََ / هَِ ] (ع اِمص ، اِ) پوشیدگی کار و مانند آن و امری که در آن حکم به صواب و خطا نکنند. (منتهی الارب ). گفته شده است که شبهة اسم است از اشتباه و آن در اموری است که جواز و حرمت و صحت و فساد و حق و باطل اشتباه شده باشد. ج ، شُبَه
مشبههلغتنامه دهخدامشبهه . [ م ُ ش َب ْب ِ هََ ] (اِخ ) جماعتی از متکلمین در تأویل آیات قرآنی و بیان صفات و ذات خداوندتعالی کلماتی استعمال کردند که از آن رایحه ٔ تشبیه و تجسیم استشمام شد و فرقه ٔ مزبور که مشبهه و مجسمه خوانده شدند مورد اعتراض عامه ٔ مسلمین و ارباب نظر و استدلال قرار گرفتند. (خ
بی شبههلغتنامه دهخدابی شبهه . [ ش ُ هََ /هَِ ] (ص مرکب ) (از: بی «فارسی » + شبهة «عربی ») بی شبهت . بی گمان . بی شک . بلاشک . بلاشبهه . (یادداشت مؤلف ). بی شک . بی اشتباه . (ناظم الاطباء). رجوع به شبهه شود.
شبههفرهنگ فارسی عمید۱. پوشیدگی کاری یا امری.۲. امری که در آن حکم به صواب یا خطا نتوان کرد.۳. شک و گمان.۴. (اسم مصدر) (فقه) اشکال در تمیز دادن حق از باطل یا حلال از حرام.