شبیخونلغتنامه دهخداشبیخون . [ ش َ ] (اِ مرکب ) تاختن به شب هنگام بر دشمن . حمله کردن بر دشمن در شب . در تکلم با لفظ زدن استعمال می شود و در شعر با کردن هم صحیح است . (فرهنگ نظام ). به معنی شبخون است و آن تاخت بردن باشد بر سر دشمن چنانکه غافل و بی خبر باشد. (برهان ). کلمه ٔ شبیخون با لفظ آوردن و
شبیخونفرهنگ فارسی عمیدحملۀ ناگهانی بر دشمن هنگام شب؛ شبتاز؛ شبتازی.⟨ شبیخون زدن: (مصدر لازم) هنگام شب ناگهان بر دشمن تاختن.
شبخونلغتنامه دهخداشبخون . [ ش َ ] (اِ مرکب ) شبیخون . شباخون . شب تازی . تاختن و قتل کردن به شب مقابل روزخون ؛ یعنی تاخت آوردن در روزها. (از آنندراج ). به وقت شب پنهان بردشمن تاختن و وقت شب قتل کردن فوج دشمن را. (از غیاث اللغات ). || نظامی در اسکندرنامه به معنی مطلق جنگ و قتال آورده است . (از
شبخون زدنلغتنامه دهخداشبخون زدن . [ ش َ زَ دَ ] (مص مرکب ) به شب تاختن . شب هنگام حمله کردن . شبیخون زدن : القصه ز شبخون زدن کیر کسان باکون فراخ تنگدل بنشستی . ملا ابوالبرکات .شب چو دل سر میکند حرفی ز درد هجر دوست گریه شبخون میزند ا
تنگ شبیخونلغتنامه دهخداتنگ شبیخون . [ ت َ ش َ ] (اِخ ) دهی از دهستان ده پیر است که در بخش حومه ٔ شهرستان خرم آباد واقع است و 100 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
شبیخونگهلغتنامه دهخداشبیخونگه . [ ش َ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) شبیخونگاه . زمان و یا مکان شبیخون : ملک کیخسرو روزست خراسان چه عجب که شبیخونگه پیران به خراسان یابم .خاقانی .
تنگ شبیخونلغتنامه دهخداتنگ شبیخون . [ ت َ ش َ ] (اِخ ) دهی از دهستان ده پیر است که در بخش حومه ٔ شهرستان خرم آباد واقع است و 100 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
شبیخون زدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط ] شبیخون زدن، غافلگیر کردن، درکمین بودن دام گستردن، بهدامانداختن آبرا گلآلود کردن نقاب زدن
شبیخونگهلغتنامه دهخداشبیخونگه . [ ش َ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) شبیخونگاه . زمان و یا مکان شبیخون : ملک کیخسرو روزست خراسان چه عجب که شبیخونگه پیران به خراسان یابم .خاقانی .
شبیخون زدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط ] شبیخون زدن، غافلگیر کردن، درکمین بودن دام گستردن، بهدامانداختن آبرا گلآلود کردن نقاب زدن
تنگ شبیخونلغتنامه دهخداتنگ شبیخون . [ ت َ ش َ ] (اِخ ) دهی از دهستان ده پیر است که در بخش حومه ٔ شهرستان خرم آباد واقع است و 100 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).