شجاعةلغتنامه دهخداشجاعة. [ ش َ / ش ِ / ش ُ ع َ ] (ع مص ) پردلی و دلیری نمودن . (از منتهی الارب ). دلیر شدن . (المصادر زوزنی ). صرامة. (تاج المصادر بیهقی ). در تداول علماء اخلاق ، هیأتی است قوه ٔ غضبیه را که میانه و واسطه باشد
شجاعةلغتنامه دهخداشجاعة. [ ش َ ع َ ] (اِخ ) محمدبن هاشم شجاعةعلی لکهنوی الاصل نجفی المولد. از عالمان علم رجال بود. او راست : الکشکول در 19 جلد. ارجوزة نظم اللاَّلی . منتخب تلخیص المقال در دو جلد. وی در سال 1247 هَ . ق . متولد
شجاعةلغتنامه دهخداشجاعة. [ ش ُ ع َ ] (اِخ ) بطنی است از أزد از قحطانیه . (از معجم قبایل العرب ج 2).
شجاعةلغتنامه دهخداشجاعة. [ش َ / ش ِ / ش ُ ع َ ] (ع ص ) مؤنث شجاع ، زن پردل و دلاور در شدت . ج ، شِجاع و شُجُع. (منتهی الارب ): امراءة شجاعة؛ یعنی زن باشجاعت . ابوزید نقل کرده است که کلابیین را شنیدم گویند: رجل شجاع و زن را به
شجاعةدیکشنری عربی به فارسیلا ف دليري , خودستا , پهلوان پنبه , دلير دروغي , دليري , شجاعت , جلوه , جرات , رشادت , دلا وري , بهادري , زن نوازي
شجاعیةلغتنامه دهخداشجاعیة. [ ش ُ عی ی َ ] (ع اِ) نام درهمی است که در عهد عضدالدوله دیلمی رایج بوده است . (از تاریخ الحکماء قفطی ص 148).
سجاعةلغتنامه دهخداسجاعة. [ س َج ْ جا ع َ ] (اِخ ) مستوفی گوید: در موصل زنی دعوی پیغمبری کرد جهت آنکه سخن مسجع و مقفی میگفت او را سجاعه خواندند. (تاریخ گزیده ص 166). و از این پس سجاع بنت الحارث التغلبیه برخاست و او زنی بود ترسا و سخن بسجع گفتی . (مجمل التواریخ
لا شجاعة قبل الحروبلغتنامه دهخدالا شجاعة قبل الحروب . [ ش َ ع َ ت َ ق َ لَل ْ ح ُ ] (ع جمله ٔاسمیه ) (حدیث ) پیش از جنگ شجاعتی نبود : گفت پیغمبر سپهدار قلوب لاشجاعة یا فتی قبل الحروب .مولوی .
شجاعیلغتنامه دهخداشجاعی . [ ش ُ ] (ص نسبی ) منسوب است به شجاع که نام اجدادی است . (از انساب سمعانی ).
لا شجاعة قبل الحروبلغتنامه دهخدالا شجاعة قبل الحروب . [ ش َ ع َ ت َ ق َ لَل ْ ح ُ ] (ع جمله ٔاسمیه ) (حدیث ) پیش از جنگ شجاعتی نبود : گفت پیغمبر سپهدار قلوب لاشجاعة یا فتی قبل الحروب .مولوی .