شحملغتنامه دهخداشحم . [ ش َ ] (ع اِ) چربوی گداخته ٔ حیوان . په . پی . وزد. چربی . چربش . (یادداشت مؤلف ). پیه که به عرف ، آن را چربی گویند. (منتهی الارب ). آن قسمت سفید و سبک از گوشت حیوان مانند آنچه شکم و روده های آن را پوشاند. ج ، شحوم . (اقرب الموارد) : بینداز
پهنای درزseam width, seam height, seam lengthواژههای مصوب فرهنگستانحداکثر درازای درز مضاعف در موازات تاخوردگیهای درز
جوشکاری مقاومتی درزیresistance seam welding, RSEW, seam weldingواژههای مصوب فرهنگستاننوعی جوشکاری مقاومتی که در آن اتصال جوش بهصورت درز است
عمق درزseam countersink, seam depth, countersink depthواژههای مصوب فرهنگستانحداکثر عمق، از بالاترین نقطۀ قلاب در تا صفحۀ در
درز برجستهjumped seamواژههای مصوب فرهنگستانبخشی از درز مضاعف که به علت خوب فشرده نشدن، سست و برآمده است
امل شحملغتنامه دهخداامل شحم . [ ] (اِخ ) دهی است از شهرستان خرمشهر با طول جغرافیایی 49 درجه و 13 دقیقه ، و عرض جغرافیایی 30 درجه و 41 دقیقه . (از فرهنگ آبادیهای
شحمة الاذندیکشنری عربی به فارسیقسمت اويزان گوش , نرمه گوش , لا له گوش , نرمه (مثل نرمه گوش) , اويز , بخش پهن وگردي که بچيزي اويخته يا پيش امده باشد , لخته , گوشه , بخشي از عضله يا مغز
تشحیملغتنامه دهخداتشحیم . [ ت َ ] (ع مص ) شحم خورانیدن قوم را: شحّم القوم ؛ اطعمهم الشحم . (از المنجد).
شحمة الاذندیکشنری عربی به فارسیقسمت اويزان گوش , نرمه گوش , لا له گوش , نرمه (مثل نرمه گوش) , اويز , بخش پهن وگردي که بچيزي اويخته يا پيش امده باشد , لخته , گوشه , بخشي از عضله يا مغز
اشحملغتنامه دهخدااشحم .[ اَ ح َ ] (ع ن تف ) شحم دارتر. پرپیه تر. گوشت دارتر. (ناظم الاطباء). در منتهی الارب و اقرب الموارد نیست .
جفرالشحملغتنامه دهخداجفرالشحم . [ ج َ رُش ْ ش َ ] (اِخ ) آبی است مر بنی عبس را به بطن رمه در برابر اکمه الخیمه . (از معجم البلدان ).
ام الشحملغتنامه دهخداام الشحم . [ اُم ْ مُش ْ ش َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جراحی بخش شادگان شهرستان خرمشهر، واقع در 53 هزارگزی خاور شادگان و 5 هزارگزی باختری راه بندر معشوربه شادگان . در دشت واقع شده و گرمسیر است و <span class=
امل شحملغتنامه دهخداامل شحم . [ ] (اِخ ) دهی است از شهرستان خرمشهر با طول جغرافیایی 49 درجه و 13 دقیقه ، و عرض جغرافیایی 30 درجه و 41 دقیقه . (از فرهنگ آبادیهای
مشحملغتنامه دهخدامشحم . [ م ُ ش َح ْ ح ِ ] (ع ص ) پیه بسیارخورنده و پیه بسیاردارنده در خانه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پیه بسیاردارنده در خانه . (از محیط المحیط) (از اقرب الموارد). || صاحب شتران فربه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از محیطالمحیط) (از اقرب الموارد) .