لغتنامه دهخدا
شخشیدن . [ ش َ دَ ] (مص ) شخیدن . (شرفنامه ٔ منیری ). لخشیدن . لغزیدن . (برهان ) (سروری ). سُرخوردن . زلت . فرولغزیدن . لیزیدن . لیز خوردن . (یادداشت مؤلف ). متمایل شدن به جانبی . فروخیزیدن بود: گویند بشخشید؛ یعنی بخیزید. (لغت فرس اسدی ) : یکی بهر