شرارتلغتنامه دهخداشرارت . [ ش َ رَ ] (ع اِمص ) بدی و بدخواهی . بدفطرتی . بدطینتی . فتنه انگیزی . بدعملی . بدکرداری . (ناظم الاطباء) : اما در وی شرارتی و زعارتی ... به افراط بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 101). این بوسهل مردی بود امامزاده ..
شرارتفرهنگ فارسی عمید۱. بدکرداری؛ فتنهانگیزی.۲. بدذات بودن؛ بدباطنی.۳. فتنه.۴. [قدیمی] پارۀ آتش؛ شراره.
شرارتدیکشنری فارسی به انگلیسیevil, evildoing, hellishness, hooliganism, iniquity, malignancy, malignity, nefariousness, viciousness, villainy