شرحوارلغتنامه دهخداشرحوار. [ ش َرْح ْ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) شرح نما و مانند شرح . تعبیرکنان . (ناظم الاطباء). مانند شرح و همچون شرح .
شیروارلغتنامه دهخداشیروار. [ شیرْ ] (ص مرکب ) مثل شیر. چون شیر. که مانند شیر شجاع ومتهور باشد. شیرسان . شیروش . شیرفش . مانند شیر به شجاعت . (یادداشت مؤلف ). رجوع به مترادفات کلمه شود.
پسروارفرهنگ فارسی عمید۱. پسرمانند؛ مانند پسر.۲. (اسم) (فقه) آن مقدار از ارث که به پسر میرسد؛ سهم پسری.