شروعلغتنامه دهخداشروع . [ ش ُ ] (ع اِ) ج ِ شارِع . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). رجوع به شارع شود.
شروعلغتنامه دهخداشروع . [ ش ُ ] (ع اِمص ، اِ) آغاز و فیال و ابتدا و اول . (ناظم الاطباء).- شروع افتادن ؛ شروع شدن . آغاز گشتن : اگر در محامد اخلاق و مآثر اعراق این پادشاه ... خوض و شروع افتد. (سندبادنامه ص 18</spa
شروعلغتنامه دهخداشروع . [ ش ُ ] (ع مص ) به کاری آغازیدن . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). در کاری شدن . (المصادر زوزنی ) (از تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ص 61). به کاری درآمدن . (آنندراج ). آغازیدن . آغاز کردن .روی
شروعفرهنگ فارسی عمید۱. آغاز کردن به کاری؛ کاری را آغاز کردن.۲. (اسم) ابتدا؛ آغاز.⟨ شروع کردن: (مصدر لازم) آغاز کردن؛ آغازیدن.
شروهلغتنامه دهخداشروه . [ ش َرْ وِ ] (اِ) (اصطلاح موسیقی ) نوعی از خوانندگی که شهری نیز گویند.(ناظم الاطباء) (برهان ) (انجمن آرا) (از آنندراج ).- شروه خوان ؛ آنکه به آهنگ شروه خواند : از زبان دانیش در طرف چمن افکنده شوربلبلان پهلوی
شروهلغتنامه دهخداشروه . [ ش َرْ وِ ] (اِخ ) نام پهلوانی ارمنی نژاد. (ناظم الاطباء) (برهان ) (از شرفنامه ٔ منیری ) : ز گردان ارمن یکی تند شیربه کشتن قویدل به مردی دلیرز شیران سبق برده شروه به نام به هنگام جنگ آزمایی تمام .نظامی .</p
شیرویهلغتنامه دهخداشیرویه . [ رو ی َ ] (اِخ ) ابن شهریاربن شیرویه بن فناخسرو همدانی مکنی به ابوشجاع (متوفای 509 هَ . ق .).صاحب الفردوس و او مورخ همدان بود. (از کشف الظنون ). از علمای جغرافیاست و یاقوت از او بسیار نقل میکند. او راست : فردوس الاخبار بمأثور الخطا
شیرویهلغتنامه دهخداشیرویه . [ رو ی َ ] (اِخ ) شیرو. شیروی . نام پسر خسرو پرویز. پسر خسرو پرویز که پس از وی به سلطنت رسید (628 م .). خسرو قصد داشت مردانشاه را جانشین خود گرداند، چون کواذ (غباد) ملقب به شیرویه که پسر خسرو پرویز و از مریم (دختر قیصر) بود و ظاهراً
شروع کردنلغتنامه دهخداشروع کردن . [ ش ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شروع نمودن . آغازیدن و ابتدا کردن . (ناظم الاطباء). آغازیدن . آغاز کردن . دست بکار شدن . افتتاح . برداشت کردن . ابتدا کردن . اقدام کردن . (یادداشت مؤلف ) : رسولی فرستاده آمد... تا آنچه او را مثال داده آمده است شرو
شروع نمودنلغتنامه دهخداشروع نمودن . [ ش ُ ن َ / ن ِ / ن ُ دَ ] (مص مرکب ) شروع کردن . آغازیدن و ابتدا کردن . (ناظم الاطباء). رجوع به شروع کردن شود.
خط شروعstart line/starting line/startlineواژههای مصوب فرهنگستانخطی که محل دقیق شروع مسابقه را نشان میدهد
شروع کردنلغتنامه دهخداشروع کردن . [ ش ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شروع نمودن . آغازیدن و ابتدا کردن . (ناظم الاطباء). آغازیدن . آغاز کردن . دست بکار شدن . افتتاح . برداشت کردن . ابتدا کردن . اقدام کردن . (یادداشت مؤلف ) : رسولی فرستاده آمد... تا آنچه او را مثال داده آمده است شرو
شروع نمودنلغتنامه دهخداشروع نمودن . [ ش ُ ن َ / ن ِ / ن ُ دَ ] (مص مرکب ) شروع کردن . آغازیدن و ابتدا کردن . (ناظم الاطباء). رجوع به شروع کردن شود.
نامشروعلغتنامه دهخدانامشروع .[ م َ ] (ص مرکب ) خلاف شرع . ناروا. ممنوع . شهاد. (ناظم الاطباء). حرام . غیرقانونی : خواجه فرمود آن کار حرام و نامشروع است . (انیس الطالبین ص 91).
مشروعلغتنامه دهخدامشروع . [ م َ ] (ع ص ) آغازکرده شده . (ناظم الاطباء). || روا و جایز و مطابق شرع ، موافق شرع . (ناظم الاطباء). راست و درست و آنچه شرع روا دارد. (از اقرب الموارد). ما اظهره الشرع من غیر ندب و لا ایجاب . (تعریفات ). آنچه که بر طبق احکام شرع مجاز باشد. قانونی ، مقابل ممنوع و نامش
مشروعدیکشنری عربی به فارسیعمل تهوراميز , امرخطير , اقدام مهم , سرمايه گذاري , تشکيلا ت اقتصادي , مبادرت بکاري کردن , اقدام کردن , نقشه کشيدن , طرح ريزي کردن , برجسته بودن , پيش افکندن , پيش افکند , پرتاب کردن , طرح , نقشه , پروژه