شریعتلغتنامه دهخداشریعت . [ ش َ ع َ ] (ع اِ) جای به آب درآمدن و کناره ٔ آبی که خلایق از آنجا آب خورند. (غیاث اللغات ). || جوی بزرگ . (غیاث اللغات ). رجوع به شریعة شود. || قانونی که پیغمبران از جانب خداوند عالم بر مردمان آورده اند و وخشوربند و وخشورپند و وخشورنهاد نیز گویند. (ناظم الاطباء). راه
شریعتفرهنگ فارسی عمید۱. سنت؛ طریقه.۲. مذهب؛ آیین؛ راهوروش و آیینی که خداوند برای بندگان خود روشن ساخته.
شریعتفرهنگ نامها(تلفظ: šarieat) (عربی) شرع ؛ (در قدیم) طریقه ، روش ؛ (در اصطلاح) اقوال واعمال و احکامی است که حق تعالی به زبان پیغمبر (ص) بر بندگان مقرر فرموده است و موجب انتظام امور معاش و معاد است.
سرحدلغتنامه دهخداسرحد. [ س َ ح َدد / ح َ ] (اِ مرکب ) حد فاصل در زمین مشترک . (آنندراج ) (از بهار عجم ). از: سر + حد. مرز. ثغر: تونل و تالخزه دو ده است اندر میان کوه نهاده است بر سرحد میان چگل و خلخ . (حدود العالم ).چو آمد به سرحد
سرعتلغتنامه دهخداسرعت . [ س ُ ع َ ] (ع اِمص ) سرعة. شتاب . مولانا یوسف بن مانع در شرح نصاب نوشته اند که فی الحقیقت معنی سرعت شتاب نیست زیرا که شتاب ترجمه ٔ عجلت است و معنی شتاب زود کردن کاری است . و فرق میان سرعت و عجلت آن است که سرعت عمل بسیار کردن است در زمان اندک و عجلت شتاب کاری است پیش ا
سرحدفرهنگ فارسی عمید۱. مرز؛ کرانه.۲. خط، نشان، و علامتی که زمین یا ملکی را از زمین و ملک دیگر جدا کند.۳. مرز کشور.
سرعتفرهنگ فارسی عمید۱. [مقابلِ کندی] شتاب؛ تندی و تیزی.۲. (اسم) (فیزیک) مسافت طیشده در واحد زمان که با کیلومتر، متر بر ثانیه، سال نوری و امثال آن سنجیده میشود.
شریعتمدارلغتنامه دهخداشریعتمدار. [ ش َ ع َ م َ ] (اِخ ) استرآبادی تهرانی . شیخ محمد حسن پسر حاج محمد جعفر و برادر شیخ علی استرآبادی تهرانی ، مانند پدر و برادر خود از افاضل عصر خود بود و از تألیفات اوست : 1- اساس الاحکام فی شرایع الاسلام .
شریعتمدارلغتنامه دهخداشریعتمدار. [ ش َ ع َ م َ ] (اِخ ) استرآبادی تهرانی . محمد جعفربن ملاسیف الدین استرآبادی تهرانی . از فقها و مجتهدان قرن سیزدهم هجری قمری بود و از آثار اوست : 1- آب حیات (در اصول دین ). 2- اثبات الفرقة الناجیة.
شریعتمدارلغتنامه دهخداشریعتمدار. [ ش َ ع َ م َ ] (اِخ ) دامغانی . از علمای معاصر بود. از مؤلفات اوست : 1- انتباه نامه ٔ اسلامی . 2- بت پرستی یا مسیحیت کنونی . (ترجمه ٔ کتاب عقائد الوثنیة فی الدیانة النصرانیة). وی به سال <span cla
شریعتمدارلغتنامه دهخداشریعتمدار. [ ش َ ع َ م َ ] (ص مرکب ) عنوان و لقبی بود که بر عالمان علوم دینی اطلاق می شد؛ یعنی کسی که مدار شریعت است .
شریعتمدارلغتنامه دهخداشریعتمدار. [ ش َ ع َ م َ] (اِخ ) استرآبادی . شیخ علی بن محمد جعفر فرزند شریعتمدار استرآبادی معروف از فقها و دانشمندان بود و مانند پدر خود تألیفاتی داشت که از آنجمله است . 1- انیس الغربا. 2- بحرالدرر (در علم
شریعت نهادنلغتنامه دهخداشریعت نهادن . [ ش َ ع َ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) راه و طریقه ای نهادن . آیین و رسم و دینی ابداع کردن : مگر خزان به رزان نوشریعتی بنهادکه کرد بر همه عالم مباح خون رزان .امیرمعزی (ازآنندراج
شریعت زادهلغتنامه دهخداشریعت زاده . [ ش َ ع َ دَ / دِ ] (اِخ ) ازآزادیخواهان و مشروطه طلبان و سیدی فاضل و عالم به علوم قدیمه ، و مطلع از بسیاری از علوم عصر بود، او رادر تبریز به قتل غیله کشتند. (از یادداشت مؤلف ).
شریعتمدارلغتنامه دهخداشریعتمدار. [ ش َ ع َ م َ ] (اِخ ) استرآبادی تهرانی . شیخ محمد حسن پسر حاج محمد جعفر و برادر شیخ علی استرآبادی تهرانی ، مانند پدر و برادر خود از افاضل عصر خود بود و از تألیفات اوست : 1- اساس الاحکام فی شرایع الاسلام .
شریعتمدارلغتنامه دهخداشریعتمدار. [ ش َ ع َ م َ ] (اِخ ) استرآبادی تهرانی . محمد جعفربن ملاسیف الدین استرآبادی تهرانی . از فقها و مجتهدان قرن سیزدهم هجری قمری بود و از آثار اوست : 1- آب حیات (در اصول دین ). 2- اثبات الفرقة الناجیة.
شریعتمدارلغتنامه دهخداشریعتمدار. [ ش َ ع َ م َ ] (اِخ ) دامغانی . از علمای معاصر بود. از مؤلفات اوست : 1- انتباه نامه ٔ اسلامی . 2- بت پرستی یا مسیحیت کنونی . (ترجمه ٔ کتاب عقائد الوثنیة فی الدیانة النصرانیة). وی به سال <span cla
اهل شریعتلغتنامه دهخدااهل شریعت . [ اَ ل ِ ش َ ع َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) متشرعین . پیروان شریعت . مقابل اهل حکمت : اندرین روزگار غالب خلق روی از دین حق گردانیده اند و بازار حکمت کاسد است و مزاج اهل شریعت فاسد است . (جامع الحکمتین ص 18).
صاحب شریعتلغتنامه دهخداصاحب شریعت . [ ح ِ ش َ ع َ ] (اِخ ) پیغمبر اسلام : وارث صاحب شریعت صاحب درس و سبق خسرو برهانیان صاحب قران روزگار.سوزنی .