شریفلغتنامه دهخداشریف . [ ش َ ] (اِخ ) سیدمرتضی علم الهدی ... (یادداشت مؤلف ). رجوع به شریف مرتضی و علم الهدی موسوی شود.
شریفلغتنامه دهخداشریف . [ ش َ ] (اِخ ) ابن علی بن یوسف ... حسنی فاطمی علوی . جد پادشاهان سجلماسی ، که همگی به مولای ملقب بودند وی به سال 997 هَ . ق . در سجلماسه بدنیا آمد. و مردم سجلماسه به سال 1041 هَ . ق . با وی بیعت کردند.
شریفلغتنامه دهخداشریف . [ ش َ ] (اِخ ) ابوالمظفربن ابی الهیثم هاشمی ، ملقب به علوی معاصر ابوالفضل بیهقی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به ابوالمظفر و نیز تاریخ بیهقی چ ادیب ص 197 شود.
شریفلغتنامه دهخداشریف . [ ش َ ] (اِخ ) ابوالمعالی شریف . پنجمین از حمدانیان . (یادداشت مؤلف ). رجوع به ابوالمعالی الشریف ... شود.
شریفلغتنامه دهخداشریف . [ ش َ ] (اِخ ) ابویعلی محمدبن محمدبن صالح هاشمی عباسی ، معروف به ابن هباریه شاعر عرب . (یادداشت مؤلف ). رجوع به ابن هباریه شود.
سرف سرفلغتنامه دهخداسرف سرف . [ س ُ س ُ ] (اِ مرکب ) سرفان . سرفه کنان : پیری مرا به زرگری افکند ای شگفت بی گاه و دود زردم و همواره سرف سرف زرگر فرونشاند کرف سیه به سیم من باز برفشانم سیم سره به کرف .کسایی مروزی .
پیشرولغتنامه دهخداپیشرو. [ رَ / رُو ] (نف مرکب ) پیش رونده : ابا لشکر و جنگسازان نوطلایه به پیش اندرون پیشرو. فردوسی . || مقدم . سابق . (دهار). که نخست رفتن گیرد. که قبل از دیگران رود. پیشقدم . مقاب
سیرولغتنامه دهخداسیرو. (اِخ ) دهی است جزء دهستان قهستان بخش کهک شهرستان قم . دارای 603 تن سکنه .آب آن از قنات . محصول آنجا غلات ، پنبه ، باغات ، انگور، انار و انجیر. شغل اهالی زراعت و بنای امام زاده ابراهیم قدیمی است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج <span class=
شریفینلغتنامه دهخداشریفین . [ ش َ ف َ ] (ع ص ) تثنیه ٔ شریف به معنی بزرگ قدر: حرمین شریفین . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شریف شود.
شریفاتلغتنامه دهخداشریفات . [ ش ُ رَ ] (اِخ )قبیله ای از اعراب برّ نجدند که در نواحی بندر هندیان در کنار رودخانه ٔ زیدون در زمستان و تابستان در چادرهای سیاه زندگانی کنند و در خانه ٔ گلین نشستن را عار دانند و حکومت بندر هندیان و مضافات آن را تصاحب نموده اند و معیشت آنها از زراعت دیمی و گله داری
شریفلولغتنامه دهخداشریفلو. [ ش َ ] (اِخ ) دهی از دهستان گاودول بخش مرکزی شهرستان مراغه . سکنه ٔ آن 174 تن است . آب آن از رودخانه ٔ لیلان و قنات تأمین می شود. محصول آنجا غلات و نخود و چغندرقند است . صنایع دستی زنان جاجیم بافی می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران
شریفهلغتنامه دهخداشریفه . [ ش َ ف َ ] (ع ص ) شریفة. هرچیز که دارای شرافت باشد. (ناظم الاطباء). رجوع به شریف و شریفة شود.
شریف آبادلغتنامه دهخداشریف آباد. [ ش َ ] (اِخ ) دهی از دهستان مرکزی بخش میامی شهرستان شاهرود. سکنه ٔ آن 142 تن است . آب آن از قنات است . محصول آنجا غلات و لبنیات . راه آن ماشین رو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
شریف آباد طجرلغتنامه دهخداشریف آباد طجر. [ ش َ طَ ج َ ] (اِخ ) دهی از دهستان سامن شهرستان ملایر. سکنه ٔ آن 282 تن است . آب آن از چشمه تأمین می شود. محصول آنجا غلات دیم و لبنیات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
شریف آبادلغتنامه دهخداشریف آباد. [ش َ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش جعفرآباد شهرستان ساوه . محصول آنجا غلات و بنشن و چغندرقند. سکنه ٔ آن 176 تن است . آب آن از قنات است . صنایع دستی زنان گلیم و جاجیم بافی . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span class="hl" dir="ltr"
شریف آملیلغتنامه دهخداشریف آملی . [ ش َ ف ِ م ُ ] (اِخ ) ملا محمد شریف فرزند ملا شیخ حسن آملی . از گویندگان قرن یازدهم هجری قمری بود. وی به هندوستان رفت و به خدمت ابراهیم خان بن علی مردانخان رسید و در موهان از توابع لکهنو درگذشت . بیت زیر از اوست :دور چشمت صف برگشته ٔ مژگان سیاه دامن خیمه
شریف ادریسیلغتنامه دهخداشریف ادریسی . [ ش َ ف ِ اِ ] (اِخ ) ابوعبداﷲ محمدبن محمد ادریسی صقلی ، یکی از مشاهیر علمای اسلام از نسل حکام اندلس بوده و در علوم جغرافیا و نجوم و طب و فلسفه دست داشته است . (از یادداشت مؤلف ). رجوع به ادریسی و نیز ریحانة الادب ج 2 ص <span c
درب شریفلغتنامه دهخدادرب شریف . [ دَ ش َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان نوق شهرستان رفسنجان ، واقع در 72هزارگزی شمال باختری رفسنجان و 15هزارگزی خاور راه مالرورفسنجان به بافق . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span class="hl" dir="lt
حسن شریفلغتنامه دهخداحسن شریف . [ ح َ س َ ن ِ ش َ ] (اِخ ) تونسی مکنی به ابومحمد فقیه مالکی . درگذشته ٔ 1234 هَ . ق . او راست : معین المفتی . (هدیة العارفین ج 1 ص 300).
حسین شریفلغتنامه دهخداحسین شریف . [ ح ُ س َ ن ِ ش َ ] (اِخ ) ابن محمدطاهر وحید قزوینی . مکنی به ابومحمد. او راست : «شرح شواهد مجمع البیان ». (ذریعه ج 13 ص 341).
پیرشریفلغتنامه دهخداپیرشریف . [ ش َ ] (اِخ ) دهی از دهستان ورکوه بخش چقلوندی شهرستان خرم آباد. واقع در 13هزارگزی خاور چقلوندی و 2هزارگزی جنوب راه شوسه ٔ خرم آباد به چقلوندی . کوهستانی ، سردسیر، مالاریائی ، دارای <span class="hl"
حسین شریفلغتنامه دهخداحسین شریف . [ ح ُ س َ ن ِ ش َ ] (اِخ ) ابن علی شریف مکه . رجوع به حسین بن علی بن محمدبن عبدالمعین شود.