شستگانیلغتنامه دهخداشستگانی . [ ش َ ] (ص نسبی ) یا کسور شستگانی ، آنک منجمان بکار دارند چون دقیقه و ثالثه . (التفهیم ).
شستگانیلغتنامه دهخداشستگانی . [ ش ِ / ش َ ت َ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) اساس و بنیادو پی عمارت . (ناظم الاطباء) (از برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ) (از انجمن آرا) (آنندراج ). در برهان به معنی اساس و بنیاد عمارت آمده نمی دانم در بیت زیر از ابوالفرج رونی کلمه معنی اساس م
شستگانیفرهنگ فارسی عمید۱. اساس؛ بنیان: ◻︎ ز قلب درگه او ساز شستگانی عمر / که قلب کعبه کند شستگانی محراب (ابوالفرج رونی: ۲۵).۲. بنیاد و پی عمارت.
سیستانیلغتنامه دهخداسیستانی . (ص نسبی ) منسوب به سیستان . اهل سیستان . || یکی از لهجه های مهم ایرانی است که مردم سیستان بدان تکلم کنند. فرهنگ نویسان آنرا یکی از چهار زبان متروک پارسی یاد کرده اند. ابوریحان بیرونی در صیدنه چند لغت از لهجه ٔ سیستان قدیم آورده است . (از فرهنگ فارسی معین ).
شمس سیستانیلغتنامه دهخداشمس سیستانی . [ ش َ س ِ سی ] (اِخ ) شمس الدین محمدبن نصر(نصیر) سگزی . معاصر ملک تاج الدین و از شعرا و فضلای زمان خود بود و کتب متعدد تألیف کرده از آن جمله «مجمعالبحرین » است . دو رباعی زیر از اوست :شاها باید کز تو دلی کم شکندلطف تو هزار لشکر غم شکنداندیشه بکار دا
علی سیستانیلغتنامه دهخداعلی سیستانی . [ ع َ ی ِ سی ] (اِخ ) ابن جولوغ سیستانی . مکنی به ابوالحسن و متخلص به فرخی شاعر شهیر. رجوع به فرخی سیستانی شود.
شستنیلغتنامه دهخداشستنی . [ ش ُ ت َ ] (ص لیاقت ، اِ) هر چیزی قابل شستن و سزاوار شستن . || آبی که در شستشو بکار می برند. (ناظم الاطباء).
پیلغتنامه دهخداپی . (اِ) مختصر کلمه ٔ یونانی پری فریا بمعنی دایره . علامتی مختار نشان دادن رابطه ٔ ثابت میان محیط دایره را با قطر آن . نسبت طول محیط هر دایره بقطر آن ، و آن تقریباً مساوی 3/14 است و آن را بدین علامت p نمایش
گانلغتنامه دهخداگان . (پسوند) مزید مؤخر نسبت و اتصاف است که در آخراسماء و صفات بجای موصوف درآید. شمس قیس در المعجم (چ مدرس رضوی ص 175) آرد: «حرف نسبت و تکریر اعداد و آن گاف و الف نونی است که در اواخر بعضی اسماء معنی نسبت دهد چنانکه درمگان ، گروگان یعنی آنچ