شستیلغتنامه دهخداشستی . [ ش َ ] (از فرانسوی ، اِ) شکسته ٔ کلمه ٔ شاسی فرانسه . جاها باکود بسیار و به شیشه ها پوشیده که به روز روی شیشه هارا برای تابش آفتاب باز کنند و شبانگاه با نمد و امثال آن پوشند. (یادداشت مؤلف ). رجوع به شاسی شود.
شستیلغتنامه دهخداشستی . [ ش َ ] (ص نسبی ) منسوب به شست . (فرهنگ فارسی معین ). || نوعی از دوخت . چون : جامه ٔ شستی و قبای شستی . (آنندراج ) : بتی که از لب خویش است می پرستی اوکشد به دام پری را قبای شستی او. محسن تأثیر (از آنندراج ).<br
شستیفرهنگ فارسی عمید۱. مانند شست؛ آنچه شبیه انگشت شست باشد.۲. نوعی دوخت لباس: جامهٴ شستی.۳. کلید قطعووصل.
شستیفرهنگ فارسی معین(شَ) 1 - (ص نسب .) منسوب به شست . 2 - (اِ.) تخته ای بیضی یا مستطیل که رنگ های مختلف روی آن چیده شود. در یک گوشة شستی بریدگی ای وجود دارد که جای شست دست چپ نقاش است . نقاش به هنگام کار بر روی شستی به وسیلة قلم مو رنگ ها ی لازم را مخلوط می کند و رنگ منظور را آم اده می سازد و سپس آن را به کار می برد
تکینه 1sachetواژههای مصوب فرهنگستانکیسهای کوچک و دورانداختنی، معمولاً از جنس پلاستیک، محتوی مقادیری از مواد غذایی یا بهداشتی یا دارویی، در حد یک بار مصرف
شستگیلغتنامه دهخداشستگی . [ ش ُ ت َ / ت ِ ] (حامص ) غسل و شستشو. (ناظم الاطباء). غسل . چگونگی شسته ؛ شستگی و رفتگی . (یادداشت مؤلف ). || پاکیزگی . (ناظم الاطباء).- شستگی الفاظ ؛ کنایه از سلامت الفاظ و جزالت آن . (آنندراج ) <span cl
شصتیلغتنامه دهخداشصتی . [ ش َ ] (از فرانسوی ، اِ) یا شستی . مصحف شاسی فرانسه . پاره ای از چوب یا چیز دیگر که بر سر سیم زنگ اخبار برقی و تلفنها و چراغهای برقی گذارند و انگشت بدان فشارند برای رساندن آواز یا تولید برق (درمقره ٔ زنگ ). تکمه ای که آن را فشارند تا زنگ آواز دهد. جای انگشت . (یادداشت
شصتیلغتنامه دهخداشصتی . [ ش َ ] (اِخ ) از ایلات اطراف تهران ، ساوه ، زرند و قزوین . مرکب از 50 خانوار است . ییلاقشان کوههای شمالی البرز، قشلاقشان ورامین می باشد و چادرنشین هستند. (یادداشت مؤلف ). از ایلات اطراف تهران . (جغرافیای سیاسی کیهان ص <span class="hl
شصتیلغتنامه دهخداشصتی .[ ش َ ] (ص نسبی ، اِ) جای خیار و غیره که زمستان عمل آورند با روپوشی از شیشه . (یادداشت مؤلف ). || گیلاس بسیارکوچک . استکان بسیارکوچک بمناسبت آنکه بر جدار آن نقشها چون جای نقش شصت است . گیلاس خرد برای آشامیدن عرق و شراب و جز آن . (یادداشت مؤلف ).-
جامه ٔ شستیلغتنامه دهخداجامه ٔ شستی . [ م َ / م ِ ی ِ ش َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) جامه ای که آجیده ٔ آن بفاصله ٔ شست یعنی سرانگشت باشد. (آنندراج ) : جامه ٔ شستی خوددام تماشائی کن در لباس قلمی مشق خودآرائی کن .ع
ساز شستیدارkeyboard instrument, keyboard 1واژههای مصوب فرهنگستانسازی که برای نواختن آن از یک یا چند ردیف شستی استفاده میشود
سوراخ شستیthumbholeواژههای مصوب فرهنگستانحفرهای در پشت سازهای بادی چوبی که بستن یا باز کردن آن با انگشت شست طول ستون هوای مرتعش را تغییر میدهد
پسنواخت چندسانpolyphonic aftertouch, polyphonic pressureواژههای مصوب فرهنگستاننوعی پسنواخت که در آن هر کدام از شستیها پسنواختِ خاص خود را تولید میکند
نمونهپردازsamplerواژههای مصوب فرهنگستانسختافزاری که میتواند نمونههای صوتی ضبطشـده به روش رقمی را ثبت و آنها را در طرحوارهای از شستیها یا خود شستیها توزیع کند و با زیروبمیهای متفاوت به صدا درآورد
پیانوفرهنگ فارسی عمیدآلت موسیقی بهصورت صندوقی بزرگ و پایهدار، دارای یک ردیف شستی در جلو آن که با نواختن هر شستی، چکشی به یک سیم کشیده شده برخورد میکند و به این طریق اصوات ایجاد میشود.
شستی تراز چراغ جلوheadlight levelling controlواژههای مصوب فرهنگستاننوعی شستی برای تنظیم زاویۀ نور چراغ جلو
هم نشستیلغتنامه دهخداهم نشستی . [ هََ ن ِ ش َ ] (حامص مرکب ) همنشینی : سرم چون ز می تاب مستی گرفت سخن با سخا همنشستی گرفت . نظامی .نسازد باهمالان هم نشستی کند چون موبدان آتش پرستی . نظامی .ز خود برگشتن
جامه ٔ شستیلغتنامه دهخداجامه ٔ شستی . [ م َ / م ِ ی ِ ش َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) جامه ای که آجیده ٔ آن بفاصله ٔ شست یعنی سرانگشت باشد. (آنندراج ) : جامه ٔ شستی خوددام تماشائی کن در لباس قلمی مشق خودآرائی کن .ع
برنشستیلغتنامه دهخدابرنشستی . [ ب َ ن ِ ش َ ] (ص نسبی ) منسوب به برنشست که ستور سواری باشد. مَرکب . مرکوب . رکوب . رکوبة. سواری . بارگی ، مقابل باری . (یادداشت دهخدا): رَکوب ؛ ستور برنشستی . عَسجدیة؛ شتران برنشستی شاهان . (از منتهی الارب ).
دگرنشستیmetastaticواژههای مصوب فرهنگستانویژگی بافت یا نورویش یا تودینهای (tumor) که دگرنشینی کرده باشد
بازدارندۀ تهنشستیprecipitation inhibitorواژههای مصوب فرهنگستاننوعی بازدارندۀ خوردگی که با تشکیل محصولات غیرمحلول یا با حلاّلیتپذیری کم بر روی سطح فلز مانع از خوردگی آن در محیطهای آبی میشود