شفعهلغتنامه دهخداشفعه . [ ش ُ ع َ / ع ِ ] (از ع ، اِمص ) همسایگی . (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء).- حق شفعه ؛ حق خریداری که به همسایه و شریک ملک داده میشود. (ناظم الاطباء). و رجوع به شفعة شود.
شفعةلغتنامه دهخداشفعة. [ ش ُ / ش َ ع َ ] (ع اِ) شفعةالضحی ؛ دو رکعت نماز چاشت . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). دو رکعت چاشت است ، و شفعه بدان نامیدند که از یک رکعت زاید است . (آنندراج ).
شفعةلغتنامه دهخداشفعة. [ ش ُ ع َ ] (ع مص ) شفعه . خواهشگری چیزی که شخصی میخواهد آنرا. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). خواهش کردن . (المصادر زوزنی ). || ضمیمه کردن چیزی بر چیزی که دارد تا زیاده گردد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ||
شفهةلغتنامه دهخداشفهة. [ ش َ ف َ هََ ] (ع اِ) لب . ج ، شفهات . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). و رجوع به شفة شود.
شفهیةلغتنامه دهخداشفهیة. [ ش َ ف َ هی ی َ ] (ع ص نسبی ) شفهی . لبی .(ناظم الاطباء). شفوی . و رجوع به شفوی و شفهی شود.- الحروف الشفهیة ؛ حروف شفهیة، سه حرف «ب » و «م » و «ف »است . (از یادداشت مؤلف ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد).
شفعه گیرالغتنامه دهخداشفعه گیرا. [ ش ُ ع َ / ع ِ ] (نف مرکب ) حامی . || منتقم و انتقام گیرنده . (ناظم الاطباء).
شفعه گیرالغتنامه دهخداشفعه گیرا. [ ش ُ ع َ / ع ِ ] (نف مرکب ) حامی . || منتقم و انتقام گیرنده . (ناظم الاطباء).