شمیدهلغتنامه دهخداشمیده . [ ش َ دَ / دِ ] (ن مف / نف ) رمیده . (ناظم الاطباء) (از برهان ) (فرهنگ اوبهی ) : سپاه جاودان از تو رمیده نگار چینیان از تو شمیده . (ویس و رامین ).
شمیدهلغتنامه دهخداشمیده . [ ش َ دَ / دِ ] (ن مف ) بوییده . (برهان ). بوییده . مشموم . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به شمیدن شود.
شمیدهفرهنگ فارسی معین(شَ دَ یا دِ) (ص مف .) 1 - رمیده ، ترسیده . 2 - بیهوش شده . 3 - پریشان ، آشفته .
سمیدعلغتنامه دهخداسمیدع . [ س َ م َ دَ ] (ع ص ) مهتر بزرگ جوانمرد نرم خوی بسیارخیر. || مرد دلاور. || مرد چالاک در حاجات خود. || (اِ) گرگ . || شمشیر. (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
سمیدهلغتنامه دهخداسمیده . [ س ُ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میان آب بخش مرکزی شهرستان شوشتر. دارای 150 تن سکنه . آب آن از کارون و محصول آنجا غلات . شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
شمذةلغتنامه دهخداشمذة. [ ش َ م َ ذَ ] (ع اِ) هر درختی که شاخه ٔ انگور بر روی آن بالا رود. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
سهمفرهنگ فارسی عمیدترس؛ بیم؛ هراس: ◻︎ شمیده من در آن میان باده / ز سهم دیو و بانگ هایهای او (منوچهری: ۹۳).
شمندلغتنامه دهخداشمند. [ ش َ م َ ] (ص ) بیهوش . (برهان ) (آنندراج ). ممکن است صورتی از شمنده یا شمیده باشد. رجوع به مصدر شمیدن شود. || (اِ) بیهوشی . (برهان ) (فرهنگ اوبهی ). || بهبود. (از برهان ) (آنندراج ). || شمن . این کلمه را به معنی ترسناک و افغان و نوحه کننده نوشته اند وبیت ذیل را از ناص
شملغتنامه دهخداشم . [ش َ ] (اِ) خوف . ترس . بیم . || دُم . ذنب . دنبال . || فریب . مکر. حیله . نیرنگ . دغا. || دوری . (ناظم الاطباء). نفرت و دوری . (فرهنگ جهانگیری ). || مسافت . || کاروانسرا. خانه ای که در آن از مسافران پذیرایی می کنند. (ناظم الاطباء). || خانه ٔ زیرزمینی . (ناظم الاطباء) (ی
شمیدنلغتنامه دهخداشمیدن . [ ش َ دَ ] (مص ) بیهوش گردیدن . (ناظم الاطباء)(برهان ). بیهوش شدن . (غیاث ) (آنندراج ) : پیشت بشمند و بی روان گردندشیران عرین چوشیر شادروان . منجیک . || آشفته شدن . پریشان گشتن . (ناظم الاطباء) (برهان ). پر
کشمیدهلغتنامه دهخداکشمیده . [ ک َدَ / دِ ] (اِ) کشه و خط بطلان . || نوشته و مکتوب . (ناظم الاطباء). || مطلق خط خواه بر زمین کشند و خواه بر دیوار و خواه با چوب کشند و خواه با قلم و انگشت . (برهان ) (ناظم الاطباء). کشه .