شناطلغتنامه دهخداشناط. [ ش ِ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه قزوین و زنجان ، میان شریف آباد و خرم دره ، در 221400گزی تهران . (یادداشت مؤلف ).
شناطلغتنامه دهخداشناط. [ ش ِ ] (ع ص ) زن نیکو گوشت و تن و نیکورنگ . ج ، شِناطات ، شَنائط. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
سنادلغتنامه دهخداسناد. [ س َ ] (ص ) بسیار. (آنندراج ) (اوبهی ). بسیار. فراوان . وافر. (برهان ). رجوع به وسناد شود.
سنادلغتنامه دهخداسناد. [ س ِ ] (ع اِ) در شعر عرب اختلاف حذو است و اختلاف تأسیس و در شعر پارسی اختلاف رِدْف است ، چنانکه گفته اند:کنی ناخوش به ما بر زندگانی اگر از ما دمی دوری گزینی . (المعجم چ مدرس رضوی ص 284).یکی از عیو
سنادلغتنامه دهخداسناد. [ س ِ ](ع ص ) شتر ماده ٔ قوی هیکل . || (اِ) جانوری است . یا همان کرگدن است . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
سناطلغتنامه دهخداسناط. [ س ِ ] (ع ص ) مرد کوسه که وی را ریش نباشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کوسه . (دهار). || مرد سبک ریش در رخسار یا آنکه ریش بر زنخ او باشد نه بر عارض . ج ، سُنُط، اسناط. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
شناطاتلغتنامه دهخداشناطات . [ ش ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ شِناط. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به شِناط شود.
قارلوقلغتنامه دهخداقارلوق . (اِخ ) دهی است جزء دهستان ابهررود بخش ابهر شهرستان زنجان . در 15هزارگزی شمال خاوری ابهر و 6هزارگزی راه آهن زنجان . موقعیت جغرافیائی آن کوهستانی و هوای آن سردسیری است . 336<
شناطاتلغتنامه دهخداشناطات . [ ش ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ شِناط. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به شِناط شود.