شهرلغتنامه دهخداشهر. [ ] (ع اِ) آلت جلا. (یادداشت مؤلف ) : و الیاقوت بصلابته یغلب مادونه ... و انما یجلی بالماء علی صفیحة نحاس ... فان کان المطلوب جلأه غائراً فالشهر مکان الصفیحة النحاسیة. (از الجماهر فی معرفة الجواهر).
شهرلغتنامه دهخداشهر. [ ش َ ] (اِ) نامی است که در آمل و کجور به شمشاد دهند. (یادداشت مؤلف ). رجوع به شمشاد شود.
شهرلغتنامه دهخداشهر. [ ش َ] (اِ) مدینه و بلد و اجتماع خانه های بسیار و عمارات بیشمار که مردمان در آنها سکنی می کنند در صورتی که بزرگتر از قصبه و قریه و ده باشد. (ناظم الاطباء). مدینه . (غیاث اللغات ). بلد. بَلْدة. کوره . فسطاط. مصر. آبادی که بر خانه های بسیار و خیابانها و میدانها وبازارها مش
تسلیم برشیshear yielding, shear bandingواژههای مصوب فرهنگستانوارد آوردن تنش بر ماده، فراتر از نقطۀ تسلیم، چنانچه بدون تغییر حجم دچار کجریختی شود
شارش برشیshear flow, shear layerواژههای مصوب فرهنگستان1. در مکانیک سیالات، شارشی که در آن تنش برشی وجود دارد 2. در مکانیک جامدات، حاصلضرب تنش برشی در کوچکترین بعد سطحمقطع یک عضو جدارنازک
چینش قائم باد تکسمتیunidirectional vertical wind shear, rectilinear wind shearواژههای مصوب فرهنگستانوضعیتی که در آن جهت بُردار چینش قائم باد با ارتفاع تغییر نمیکند
برش 8shearواژههای مصوب فرهنگستانحالتی که نیروهای داخلی پدیدآورندۀ آن موجب لغزش یک صفحه بر صفحۀ مجاور شود
شهربه شهرلغتنامه دهخداشهربه شهر. [ ش َ ب ِ ش َ ] (ق مرکب ) از شهری به شهری و از محلی به محلی . (ناظم الاطباء). کنایه ازاستقراء و جستجوی دقیق است در یافتن چیزی یا کسی .
شهرکلغتنامه دهخداشهرک . [ ش َ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان بالاخواف تابع تربت حیدریه است و 160 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
شهرچایلغتنامه دهخداشهرچای . [ ش َ ] (اِخ ) (رود...) رودی به آذربایجان غربی که خره های دشت و حومه ٔ ارومیه وارومیه و خره ٔ بکشلو را آب دهد. (یادداشت مؤلف ).
شهر اسلاملغتنامه دهخداشهر اسلام . [ ش َرِ اِ ] (اِخ ) نام شهر آوجان یا اوجان که از راه میانه ده فرسنگ تا تبریز فاصله دارد. یاقوت این شهر رادر قرن هفتم هجری دیده است و گوید شهر دارای بارو وبازاری عالی است اگرچه به دست مغولها خراب شده است .در زمان حمداﷲ مستوفی ، غازانخان بتجدید عمارت آن همت گماشت و
شهرویازلغتنامه دهخداشهرویاز. [ ش َ رو ] (اِخ ) اسم قدیمی شهر سلطانیه . (یادداشت مؤلف ). رجوع به سلطانیه و تاریخ رشیدی ص 146 شود.
رامشهرلغتنامه دهخدارامشهر. [ ش َ ] (اِخ ) بگفته ٔ ناظم کتاب ویس و رامین نام قدیم اهواز است : یکی زان شهرها[ بنهاده ٔ رامین ] اهواز ماندست که شاه آنگاه شهر رام خواندست کنون گر چه ورا اهواز خوانندبدفتر رامشهرش بازخوانند.(ویس و رامین ).
درشهرلغتنامه دهخدادرشهر. [ دَ ش َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان انگهران بخش کهنوج شهرستان جیرفت واقع در 253 هزارگزی جنوب کهنوج و 15 هزارگزی خاور راه مالروانگهران به جاسک . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span class="hl" dir="lt
دره شهرلغتنامه دهخدادره شهر. [ دَرْ رَ ش َ ] (اِخ ) ده مرکز بخش دره شهر ایلام . واقع در115هزارگزی جنوب خاوری شهر ایلام با 229 تن سکنه (طبق سرشماری 1335 هَ . ش .) آب آن از چشمه و رودخانه و راه آن
دره شهرلغتنامه دهخدادره شهر. [ دَرْ رَ ش َ ] (اِخ ) نام یکی از بخشهای دهگانه ٔ شهرستان ایلام . خلاصه ٔ مشخصات آن بشرح زیر است : حدود: از طرف شمال و مشرق به رودخانه ٔ صیمره از طرف باختر به بخش بدره از جنوب به کوه کبیرکوه . و کبیرکوه که در جنوب باختر بخش است از شمال باختر به جنوب خاور کشیده شده اس