شهردارلغتنامه دهخداشهردار. [ ش َ ] (اِخ ) ابن شیرویه . مؤلف کتاب فردوس الاعلی و زین الائمه عبدالسلام بن محمدبن علی الخوارزمی الفردوسی بسبب روایت این کتاب معروف بفردوس شده و صاعدبن یوسف خوارزمی از عبدالسلام مذکور روایت کرده است . (یادداشت مؤلف ). ابومنصور شهرداربن شیرویه ٔ همدانی محدث دیلمی ال
شهردارلغتنامه دهخداشهردار. [ ش َ ] (اِخ ) نامی یا لقبی ایرانی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به احمدبن محمدبن احمدبن شهردار المعلم الاصبهانی شود.
شهردارلغتنامه دهخداشهردار. [ ش َ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) شهردارنده . نگهدارنده ٔ شهر. نگهبان بلد. (فرهنگ فارسی معین ). حافظ نظم کشور. متقدمان این کلمه را از صفات سلطان می شمرده اند همچون شهرگیر و جز آن : گردن هر مرکبی چون گردن قمری به طوق از کمند شهریار شهرگیر شهر
شهرداریلغتنامه دهخداشهرداری . [ ش َ ] (حامص مرکب ) عمل و شغل شهردار. (فرهنگ فارسی معین ). || (اِ مرکب ) اداره ای است که در هر شهر برای احداث و پاکیزه نگاه داشتن خیابانها، پارکهای عمومی و روشنائی و تقسیم آب و غیره دائر است و تحت نظر انجمن شهر و به ریاست شهردار به اجرای وظیفه می پردازد، و آن از اد
شهرداریفرهنگ فارسی عمیدسازمانی که در هر شهر برای پاکیزه نگهداشتن کوچهها، خیابانها، مواظبت باغهای عمومی، روشنایی شهر، تقسیم آب و تعیین نرخ خواربار تشکیل میشود و زیر نظر انجمن شهر یا وزارت کشور قرار دارد.
شهرداریلغتنامه دهخداشهرداری . [ ش َ ] (حامص مرکب ) عمل و شغل شهردار. (فرهنگ فارسی معین ). || (اِ مرکب ) اداره ای است که در هر شهر برای احداث و پاکیزه نگاه داشتن خیابانها، پارکهای عمومی و روشنائی و تقسیم آب و غیره دائر است و تحت نظر انجمن شهر و به ریاست شهردار به اجرای وظیفه می پردازد، و آن از اد
شهرداریفرهنگ فارسی عمیدسازمانی که در هر شهر برای پاکیزه نگهداشتن کوچهها، خیابانها، مواظبت باغهای عمومی، روشنایی شهر، تقسیم آب و تعیین نرخ خواربار تشکیل میشود و زیر نظر انجمن شهر یا وزارت کشور قرار دارد.